- تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۰۸/۱۳
- بازدید: ۴۵۷۷
- شماره مطلب: ۲۰۲
-
چاپ
قاصد
از من نثار جان شریفت، سلامها
ای محترم شده به سلامِ امامها
ای قاصدی که جان تو امضای نامه بود
از تو گرفته «نامه بَری»، احترامها
پیغام سیدالشهدا، مثل روز بود
کامل برای دعوت آن ناتمامها
مثل پرستویی که به مقصد رسیده است
نازل شدی به شهر و به راه تو دامها
شمشیر، پشت هر نظر شهرِ خفته بود
سرگرم عهد مهر، زبان و کلامها
شهد «بلی» میان لب نامه ها نشست
پشت «نه»ای که بست زبانها و کامها
فرزند خاندان ابوطالب! آن سحر
بستند راه زِمزِمه ات را لگامها
برق نگاه مهر تو تأبید وقت صبح
شد بسته راه چَشم تو از سنگِ بامها
از هر طرف، به سوی تو بارید تشنگی
قربانیِ غریب همه انتقامها!
قربان حال و روز تو هنگام بردنت
وقتی که «دست بسته» شبیه غلامها...
آن کاسه گِلین که نشد سهم کام تو
برجا گذاشتی به تمنای جامها
تنها «سپید» شهر سیاهی، دل تو بود
کی میرسد به پای قیامت، قیامها؟!
برداشتی مقام «شهیدان» به «یک» سلام
جا ماند پیش گَرد عبورت، مقامها
قاصد
از من نثار جان شریفت، سلامها
ای محترم شده به سلامِ امامها
ای قاصدی که جان تو امضای نامه بود
از تو گرفته «نامه بَری»، احترامها
پیغام سیدالشهدا، مثل روز بود
کامل برای دعوت آن ناتمامها
مثل پرستویی که به مقصد رسیده است
نازل شدی به شهر و به راه تو دامها
شمشیر، پشت هر نظر شهرِ خفته بود
سرگرم عهد مهر، زبان و کلامها
شهد «بلی» میان لب نامه ها نشست
پشت «نه»ای که بست زبانها و کامها
فرزند خاندان ابوطالب! آن سحر
بستند راه زِمزِمه ات را لگامها
برق نگاه مهر تو تأبید وقت صبح
شد بسته راه چَشم تو از سنگِ بامها
از هر طرف، به سوی تو بارید تشنگی
قربانیِ غریب همه انتقامها!
قربان حال و روز تو هنگام بردنت
وقتی که «دست بسته» شبیه غلامها...
آن کاسه گِلین که نشد سهم کام تو
برجا گذاشتی به تمنای جامها
تنها «سپید» شهر سیاهی، دل تو بود
کی میرسد به پای قیامت، قیامها؟!
برداشتی مقام «شهیدان» به «یک» سلام
جا ماند پیش گَرد عبورت، مقامها