- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۸/۰۸
- بازدید: ۲۱۱۰
- شماره مطلب: ۱۹۲۲
-
چاپ
رگ ذوالفقار
دارند میبرند به صحرا بهار را، گلهای نوشکفتۀ باغ انار را
پیوند میزنند به اشک تمشکها، سیب گلاب تازهتر شاخسار را
پیوند میزنند قلم را به چشم تر، با شعر داغدار پدرهای بی پسر
کی میشود به ثانیهای بشکند کمر؟ اسبی بیاید و ببرد انتظار را
جنگل بروید از دل صد پارۀ کویر، صیاد و صید و وسوسههای کمان و تیر
آهوی در شقاوت کفتارها اسیر ... دارند میکشند به هر سو شکار را
حیّ علی الصّلاه کمانهای بیوضو، صیادهای دشنه به دندان گرگ خو
سجّادهای کنار عطش پهن کردهاند، وقت است بشکنید قرار و مدار را
قرآن ورق ورق شده افتاده روی خاک، جوشیده خون گرم خدا از گلوی خاک
با بوریای شعر چگونه بیاورم؟ آیات غرق خون شدۀ سجده دار را
سبحان ربی ال ... بدن و ... سر جدا جدا، سبحان ربی ال ...
لب و ... انگشت و ... دست و ... پا ...
اینجا قیامت است به هر تکّه از تنت، تفسیر کرده تیغ جنون انتظار را
تکثیر کردهاند تو را چون محمّدی، در پاکی و یقین و صداقت زبانزدی
از دور دیدهاند علی گونه آمدی، دارند میزنند رگ ذوالفقار را
داغی شبیه داغ تو سنگین نمیشود، دین جز به مهر خون تو تضمین نمیشود
اینگونه میکشند به آتش در این دیار، هی ذرّه ذرّه ذرّه دل روزگار را
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
رگ ذوالفقار
دارند میبرند به صحرا بهار را، گلهای نوشکفتۀ باغ انار را
پیوند میزنند به اشک تمشکها، سیب گلاب تازهتر شاخسار را
پیوند میزنند قلم را به چشم تر، با شعر داغدار پدرهای بی پسر
کی میشود به ثانیهای بشکند کمر؟ اسبی بیاید و ببرد انتظار را
جنگل بروید از دل صد پارۀ کویر، صیاد و صید و وسوسههای کمان و تیر
آهوی در شقاوت کفتارها اسیر ... دارند میکشند به هر سو شکار را
حیّ علی الصّلاه کمانهای بیوضو، صیادهای دشنه به دندان گرگ خو
سجّادهای کنار عطش پهن کردهاند، وقت است بشکنید قرار و مدار را
قرآن ورق ورق شده افتاده روی خاک، جوشیده خون گرم خدا از گلوی خاک
با بوریای شعر چگونه بیاورم؟ آیات غرق خون شدۀ سجده دار را
سبحان ربی ال ... بدن و ... سر جدا جدا، سبحان ربی ال ...
لب و ... انگشت و ... دست و ... پا ...
اینجا قیامت است به هر تکّه از تنت، تفسیر کرده تیغ جنون انتظار را
تکثیر کردهاند تو را چون محمّدی، در پاکی و یقین و صداقت زبانزدی
از دور دیدهاند علی گونه آمدی، دارند میزنند رگ ذوالفقار را
داغی شبیه داغ تو سنگین نمیشود، دین جز به مهر خون تو تضمین نمیشود
اینگونه میکشند به آتش در این دیار، هی ذرّه ذرّه ذرّه دل روزگار را