- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۴/۱۸
- بازدید: ۹۱۵
- شماره مطلب: ۱۹۱۴
-
چاپ
۲۱ رمضان
استکان زمان ترک برداشت، شعر و شور و شراب مدغم شد
تکههای شکستهی خورشید، در دل آسمان منظّم شد
کعبه چون کشتی نجات زمین، رو به دریای پا به ماه آمد
کودکی را کشید در آغوش، که نگاهش حدود عالم شد
شانههایش دو کوه بیپایان، سینهاش رودخانهای جوشان
دستهایش به آسمان پل زد، پایههای بهشت محکم شد
شهر، طاقت نداشت گامش را، تیغ برّندهی کلامش را
بغض، فولاد آبدیده شد و ... خنجر خشم ابن ملجم شد
بالبال فرشتهها پر کرد، حجم آرام کوچهها را بعد ...
صبح محراب، در رکوعی سرخ، پیش پای تبسّمش خم شد
مسجد کوفه ماند و داغی تلخ، ماه افتاد در محاقی تلخ
رفت بر سجده بیستوهشت صفر، یا نه ... ظهر ده محرمّم شد
بیست و یک مرغ سربریده نشست، روی دیوار خاکی رمضان
بند از پای نور وا کردند، فرصت پر زدن فراهم شد
از هوای گرفتهی چشمش، بوی تبدار کوچ میآمد
صورت نیلی پرستویی، کنج سجادهاش مجسّم شد
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
۲۱ رمضان
استکان زمان ترک برداشت، شعر و شور و شراب مدغم شد
تکههای شکستهی خورشید، در دل آسمان منظّم شد
کعبه چون کشتی نجات زمین، رو به دریای پا به ماه آمد
کودکی را کشید در آغوش، که نگاهش حدود عالم شد
شانههایش دو کوه بیپایان، سینهاش رودخانهای جوشان
دستهایش به آسمان پل زد، پایههای بهشت محکم شد
شهر، طاقت نداشت گامش را، تیغ برّندهی کلامش را
بغض، فولاد آبدیده شد و ... خنجر خشم ابن ملجم شد
بالبال فرشتهها پر کرد، حجم آرام کوچهها را بعد ...
صبح محراب، در رکوعی سرخ، پیش پای تبسّمش خم شد
مسجد کوفه ماند و داغی تلخ، ماه افتاد در محاقی تلخ
رفت بر سجده بیستوهشت صفر، یا نه ... ظهر ده محرمّم شد
بیست و یک مرغ سربریده نشست، روی دیوار خاکی رمضان
بند از پای نور وا کردند، فرصت پر زدن فراهم شد
از هوای گرفتهی چشمش، بوی تبدار کوچ میآمد
صورت نیلی پرستویی، کنج سجادهاش مجسّم شد