- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۷/۲۳
- بازدید: ۴۰۰۰
- شماره مطلب: ۱۹۰۴
-
چاپ
بند دوم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
افتاد تا، ز بام شبستان کربلا
خور، چون سر بریده، به دامان کربلا
خون خدا، گرفت گریبان کربلا
«کشتی شکست خوردۀ توفان کربلا
در خاک و خون فتاده به میدان کربلا»
این گلبن شکفته، ز بستان حیدری است
در خون نشسته، لالۀ باغ پیمبری است!
افسرده از سموم خزان ستمگری است
«گر چشم روزگار بر او فاش میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا»
در نینوا، نبود چو آبی به غیر اشک
اطفال را سؤال و جوابی به غیر اشک
حتی ندید دیده سرابی به غیر اشک
«نگرفت دست دهر، گلابی به غیر اشک
زان گل، که شد شکفته به بستان کربلا»
گر خود حسین بود بر آن قوم میهمان
بر قتل او کمر، ز چه بستند بر میان؟
کی این ستم رسیده به مهمان ز میزبان؟
«از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا»
تا از چمن بهار طربخیز، پا کشید
باد خزان به گلشن آل علی، وزید
روزی که تشنهلب، به لب آب شد شهید
«بودند دیو و دد، همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا»
داغی نشسته بر رخ گردون، که تا ابد
زین جانگداز واقعه، هرگز نمیرود
دلها، درون سینه ز اندوه میطپد
«زان تشنگان هنوز به عیّوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا»
بیگانه از خدای توانا نکرده شرم
کفر آشنا، ز عترت طه نکرده شرم
زان تشنه، کشته بر لب دریا نکرده شرم
«آه از دمی که لشکر اعدا نکرده شرم
کردند رو به خیمۀ سلطان کربلا»
در باغ خلد، حضرت زهرا، نژند شد
احمد، گریست زار و علی، دردمند شد
با آهشان فضای زمین خیمه بند شد
«آندم، فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم، در حرم افغان بلند شد»
-
بند پنجم ترکیب بند استاد مشفق کاشانی
شب شعله خیز با نفس آتشین رسید
صبح از هراس دی، به دم واپسین رسید
آه سحر، به ساحت جان آفرین رسید
«چون خون ز حلق تشنۀ او بر زمین رسید
جوش از زمین به ذروۀ عرش برین رسید»
-
با کاروان کربلا
این دل شوریده همچون نی، نوا دارد هنوز
نالهها از جان به شور نینوا دارد هنوز
ای حسین ای تشنه کام کربلا، در ماتمت
جویبار خون، نشان از چشم ما دارد هنوز
-
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
با هر بنای ظلم، که بنیاد کردهای
کانون عدل و عاطفه بر باد کردهای
وز فتنه سرنگون علم داد کردهای
«ای چرخ، غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چهها، درین ستم آباد کردهای»
-
علمدار
در شعلۀ نگاه تو، نقشی نبست آب
موج هزار آینه در خود شکست آب
زان لعل لب که جوش زد از آتش عطشدرگیر و دار حادثه، طرفی نبست آب
بند دوم
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی
افتاد تا، ز بام شبستان کربلا
خور، چون سر بریده، به دامان کربلا
خون خدا، گرفت گریبان کربلا
«کشتی شکست خوردۀ توفان کربلا
در خاک و خون فتاده به میدان کربلا»
این گلبن شکفته، ز بستان حیدری است
در خون نشسته، لالۀ باغ پیمبری است!
افسرده از سموم خزان ستمگری است
«گر چشم روزگار بر او فاش میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا»
در نینوا، نبود چو آبی به غیر اشک
اطفال را سؤال و جوابی به غیر اشک
حتی ندید دیده سرابی به غیر اشک
«نگرفت دست دهر، گلابی به غیر اشک
زان گل، که شد شکفته به بستان کربلا»
گر خود حسین بود بر آن قوم میهمان
بر قتل او کمر، ز چه بستند بر میان؟
کی این ستم رسیده به مهمان ز میزبان؟
«از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا»
تا از چمن بهار طربخیز، پا کشید
باد خزان به گلشن آل علی، وزید
روزی که تشنهلب، به لب آب شد شهید
«بودند دیو و دد، همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا»
داغی نشسته بر رخ گردون، که تا ابد
زین جانگداز واقعه، هرگز نمیرود
دلها، درون سینه ز اندوه میطپد
«زان تشنگان هنوز به عیّوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا»
بیگانه از خدای توانا نکرده شرم
کفر آشنا، ز عترت طه نکرده شرم
زان تشنه، کشته بر لب دریا نکرده شرم
«آه از دمی که لشکر اعدا نکرده شرم
کردند رو به خیمۀ سلطان کربلا»
در باغ خلد، حضرت زهرا، نژند شد
احمد، گریست زار و علی، دردمند شد
با آهشان فضای زمین خیمه بند شد
«آندم، فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم، در حرم افغان بلند شد»