- تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۰۷/۱۵
- بازدید: ۴۷۵۹
- شماره مطلب: ۱۸۲
-
چاپ
مسیحا
آن امـامی کـه دمش کـار مسیحـا میکرد
دست و پا می زد و خون بر جگر ما میکرد
دشـمن خانگیاش پشـت در بسته چرا؟
کف زنان، نعره کنان، ولوله بر پا میکرد
منتظـر بـود ملاقـات کنـد زهـرا را...
یاد مظلومی انسیۀ حورا میکرد
به تعب، گوشۀ کاشانه نشست و آنگاه
دست بر سینه، ادب محضر زهرا میکرد
یـادش آمـد ز کبـودی لب اهـل حـرم
در دلش حادثۀ علقمه غوغا میکرد
ماجـرای عطشی کاز شرر آذر خویش
شعلهها بر دل ذریۀ طاها میکرد
یاد آن روز کـه بـر جسـم شـریفی میکوفت...
دشمن از تیغ و سنان، هر چه که پیدا میکرد
***
جـان سپرد از اثر زهر تو ای امّ الفضـل
آن امامی که دمش کار مسیحا میکرد
-
قصیدهای در نعت چهارده معصوم
به یمن آنکه گشودند پرنیان خیال
رمید شام فراق و دمید صبح وصال
رسید فصل بهار از پی خریف و شتا
مگر که وام بگیرد ز ابر مال و منال
-
ماه تمامی روی خاک
کوچهای بود و دری بود و امامی روی خاک
میدوید آشفتهرو، ماه تمامی روی خاک
بی عمامه، بی عصا، بیتاب قرآن میدوید
چند نوبت بین کوچه ریخت جامی روی خاک
-
دلبند رضا
همین که حاصل یک عمر لبخند رضا هستی
محمد هم که باشی باز دلبند رضا هستی
میان بهترینهایی چه تفضیلی از این برتر
که بابای علی هستی و فرزند رضا هستی
-
جمال مرتضی
از روزن صبح تا تو را دیدم
گفتم به خودم تو را چرا دیدم
راضی نشدم که جز تو را بینم
حق را به جمال مرتضی دیدم
مسیحا
آن امـامی کـه دمش کـار مسیحـا میکرد
دست و پا می زد و خون بر جگر ما میکرد
دشـمن خانگیاش پشـت در بسته چرا؟
کف زنان، نعره کنان، ولوله بر پا میکرد
منتظـر بـود ملاقـات کنـد زهـرا را...
یاد مظلومی انسیۀ حورا میکرد
به تعب، گوشۀ کاشانه نشست و آنگاه
دست بر سینه، ادب محضر زهرا میکرد
یـادش آمـد ز کبـودی لب اهـل حـرم
در دلش حادثۀ علقمه غوغا میکرد
ماجـرای عطشی کاز شرر آذر خویش
شعلهها بر دل ذریۀ طاها میکرد
یاد آن روز کـه بـر جسـم شـریفی میکوفت...
دشمن از تیغ و سنان، هر چه که پیدا میکرد
***
جـان سپرد از اثر زهر تو ای امّ الفضـل
آن امامی که دمش کار مسیحا میکرد