- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۴/۰۵
- بازدید: ۶۵۴۱
- شماره مطلب: ۱۸۰۶
-
چاپ
به مناسبت وفات حضرت خدیجه (س)
مادربزرگِ بی کفن شاه کربلا
مادر سلام بر تو و زهرای اطهرت
بر امتداد نور جمالِ پیمبرت
مادر سلام بر تو و بر غربت نبی
بر غربت و غریبیِ ریحانَهُ النَبی
ای مادری که فاطمه را نورِ دیدهای
رنج و بلا به خاطر احمد کشیدهای
از طعنهها به شام و سحر سیر گشتهای
از غُربت نبیِّ خدا پیر گشتهای
مادر چه سخت روزِ شما میرسد به شب
مادر چه سخت جانِ شما آمده به لب
اشکت تو را میانِ غمت غرق میکند
این آخرین شبت چه قَدَر فرق میکند
از سینۀ شکستۀ خود آه میکِشی
همراهِ درد، نالۀ جانکاه میکِشی
درد تو دردِ بی کسیِ فاطمه شده
در کوچهها نماندنِ تو زمزمه شده
درد تو درد کوچه و دیوار و در شده
درد تو درد فاطمه و میخِ در شده
ای مادرِ بزرگِ شهیدان کربلا
مادربزرگِ بی کفن شاه کربلا
در راه مصطفی همه هستت فروختی
یک پیروهن به جای کفن هم ندوختی
گیرم زِ طعنه های زنان بی وطن شدی
کی گفته همچو گل پسرت بی کفن شدی
دیدند قدسیان که عبایت کفن شوَد
گفتند باید این تنِ بی جان کفن شود
مادر، خلاصه هر چه که دور از وطن شدی
بوی بهشت آمد و آخر کفن شدی
امّا میان کرببلا یک عبا نبود
بهر عزیز فاطمه جز بوریا نبود
مادر بیا به کرببلا یک نظاره کن
قدری نظاره بر بدنِ پاره پاره کن
شمشیر و نیزههای شکسته کنار زن
اینجا تنی فتاده غریبانه بی کفن
این جسمِ قطعه قطعه شده نورِعین توست
این پیکر فتاده به هامون حسین توست
-
جا مانده
دردهایم اکثرش روزی به درمان میرسد
یوسف گم گشته هم روزی به کنعان میرسد
اربعین که بسته شد راه حرم بر روی من
ای خدا پس کی قرار زیر ایوان میرسد؟
-
هوای زیارت
چه زیباست اشک سحر داشتن
خدا را فقط در نظر داشتن
به سمت حرم بال و پر داشتن
هوای زیارت به سر داشتن
-
غیرت زهرایی
دارم به لب همچون رطب، نام تو را ای مهجبین
بسکه ادب میر عرب، داری تو از امالبنین
امشب رسیدم محضرت، شاید تو را پیدا کنم
شاید کمی اذنم دهی، با تو کمی نجوا کنم
-
داغ اسارت
پا به پای پدر سفر کردم
در میان خرابه سر کردم
پدرم بینِ ریسمان بود و
با رقیه پدر پدر کردم
به مناسبت وفات حضرت خدیجه (س)
مادربزرگِ بی کفن شاه کربلا
مادر سلام بر تو و زهرای اطهرت
بر امتداد نور جمالِ پیمبرت
مادر سلام بر تو و بر غربت نبی
بر غربت و غریبیِ ریحانَهُ النَبی
ای مادری که فاطمه را نورِ دیدهای
رنج و بلا به خاطر احمد کشیدهای
از طعنهها به شام و سحر سیر گشتهای
از غُربت نبیِّ خدا پیر گشتهای
مادر چه سخت روزِ شما میرسد به شب
مادر چه سخت جانِ شما آمده به لب
اشکت تو را میانِ غمت غرق میکند
این آخرین شبت چه قَدَر فرق میکند
از سینۀ شکستۀ خود آه میکِشی
همراهِ درد، نالۀ جانکاه میکِشی
درد تو دردِ بی کسیِ فاطمه شده
در کوچهها نماندنِ تو زمزمه شده
درد تو درد کوچه و دیوار و در شده
درد تو درد فاطمه و میخِ در شده
ای مادرِ بزرگِ شهیدان کربلا
مادربزرگِ بی کفن شاه کربلا
در راه مصطفی همه هستت فروختی
یک پیروهن به جای کفن هم ندوختی
گیرم زِ طعنه های زنان بی وطن شدی
کی گفته همچو گل پسرت بی کفن شدی
دیدند قدسیان که عبایت کفن شوَد
گفتند باید این تنِ بی جان کفن شود
مادر، خلاصه هر چه که دور از وطن شدی
بوی بهشت آمد و آخر کفن شدی
امّا میان کرببلا یک عبا نبود
بهر عزیز فاطمه جز بوریا نبود
مادر بیا به کرببلا یک نظاره کن
قدری نظاره بر بدنِ پاره پاره کن
شمشیر و نیزههای شکسته کنار زن
اینجا تنی فتاده غریبانه بی کفن
این جسمِ قطعه قطعه شده نورِعین توست
این پیکر فتاده به هامون حسین توست