- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۲۲
- بازدید: ۳۰۹۱
- شماره مطلب: ۱۷۴۹
-
چاپ
دعا کن حرم آیم و بر نگردم
خدا جلوه دارد به پیشانی تو
فدای مناجات پنهانی تو
شبِ روشنِ کوچههای مدینه است
پُر از ریسههای چراغانی تو
به لب آوَرَد جان داوودها را
نوای تو اَلحانِ قرآنی تو
تو بر کوهسارِ معارف نشستی
زمین تشنۀ دست بارانی تو
حسینیهای سفره دارد حسینی
که هر شب بود شام مهمانی تو
فراوانی از تو
سلیمانی از تو
مسلمانی ازتو
ادب دانی از تو
دعاهای روحانی از تو
به کعبه رجزخوانی از تو
احادیث طوفانی از تو
روایات نورانی از تو
عنایات سبحانی از تو
نَفَسهای رحمانی از تو
و سلمانی از تو
علی گویی از تو
علی خوانی از تو
دلِ ما و دربار سلطانیِ تو
چه خوش سر فرازی چه خوش سر به زیری
امیری حسینُ و نعم الامیری
طلوع شکوهت برایت ندارد
کرم خانۀ تو نهایت ندارد
به جایی که یوسف دریده گریبان
دل ما نیازی به غارت ندارد
از این محشری که به پا کرده پیداست
که رنگی به پیشت قیامت ندارد
به چشم تو غیرت
به تیغ تو صولت
به نامت صلابت
به دامن سخاوت
به بازوت قدرت
به پای تو همت
به دستت کرامت
پُری از رشادت
شهادت سعادت
بصیرت
مَهابت
فتوَت
مُرُوَت
به میدان مسلط
رجزها مُسَمَّط
که از برق چشمت همه غرق حیرت
تو از آل عصمت
تو از بیت عترت
تو قامت قیامت
علی در هدایت
علی در عنایت
علی در قداست
علی در مهارت
و نادِ علی دارد از تو حکایت
بدون تو عطری محبت ندارد
چنان سر فرازی،چنان سر به زیری
امیری حسینُ و نعم الامیری
ز تیغت سپاهی دلاور بریزد
ز تو یال و کوپال کافر بریزد
میان زمستان هم از دیدن تو
عرق از سرو روی لشکر بریزد
علی هستی و گر علی را بخوانی
فقط در نه، دیوار خیبر بریزد
از این هیبت چشمهایت بکاهُ
نگاهی نما ترس قنبر بریزد
علی گفت هنگام صفین برگرد
ز خشمت دلِ مالک اشتر بریزد
اگر پرده ریزد
مکرر بریزد
نه پر، سر بریزد
سراسربریزد
ستمگر بریزد
به هم اول، آخر بریزد
به گاهی سپاهی چو کاهی به راهی ز شاهی چو حیدر بریزد
عجب سرفرازی عجب سر به زیری
امیری حسینُ و نعم الامیری
من از جنس شبهای پر التهابم
که در بند گیسوی پُر پیچ و تابم
اگر بر حریم حرم مُستجیرم
فقط با نگاه شما مستجابم
من و لطف باب الحوائج همین بس
بگو با تو باشد حساب و کتابم
دعا کن حرم آیم و بر نگردم
که این عشق کردست خانه خرابم
خراب خرابم
خراب جوابم
تویی انتخابم
که عالیجنابم
غم بی حسابم
زِ داغت کبابم
و مشکت عذابم
به یاد ربابم
پُراز آب آبم
که میگفت زینب
چه شد با رکابم
کجایی سحابم
کجایی نقابم
دل زینبیه شده قرص با تو که در سایۀ بیرق آفتابم
تو و سرفرازی، تو و سربه زیری
به نِی سر فرازی به نِی سر به زیری
امیری حسین و نعم الامیری
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
دعا کن حرم آیم و بر نگردم
خدا جلوه دارد به پیشانی تو
فدای مناجات پنهانی تو
شبِ روشنِ کوچههای مدینه است
پُر از ریسههای چراغانی تو
به لب آوَرَد جان داوودها را
نوای تو اَلحانِ قرآنی تو
تو بر کوهسارِ معارف نشستی
زمین تشنۀ دست بارانی تو
حسینیهای سفره دارد حسینی
که هر شب بود شام مهمانی تو
فراوانی از تو
سلیمانی از تو
مسلمانی ازتو
ادب دانی از تو
دعاهای روحانی از تو
به کعبه رجزخوانی از تو
احادیث طوفانی از تو
روایات نورانی از تو
عنایات سبحانی از تو
نَفَسهای رحمانی از تو
و سلمانی از تو
علی گویی از تو
علی خوانی از تو
دلِ ما و دربار سلطانیِ تو
چه خوش سر فرازی چه خوش سر به زیری
امیری حسینُ و نعم الامیری
طلوع شکوهت برایت ندارد
کرم خانۀ تو نهایت ندارد
به جایی که یوسف دریده گریبان
دل ما نیازی به غارت ندارد
از این محشری که به پا کرده پیداست
که رنگی به پیشت قیامت ندارد
به چشم تو غیرت
به تیغ تو صولت
به نامت صلابت
به دامن سخاوت
به بازوت قدرت
به پای تو همت
به دستت کرامت
پُری از رشادت
شهادت سعادت
بصیرت
مَهابت
فتوَت
مُرُوَت
به میدان مسلط
رجزها مُسَمَّط
که از برق چشمت همه غرق حیرت
تو از آل عصمت
تو از بیت عترت
تو قامت قیامت
علی در هدایت
علی در عنایت
علی در قداست
علی در مهارت
و نادِ علی دارد از تو حکایت
بدون تو عطری محبت ندارد
چنان سر فرازی،چنان سر به زیری
امیری حسینُ و نعم الامیری
ز تیغت سپاهی دلاور بریزد
ز تو یال و کوپال کافر بریزد
میان زمستان هم از دیدن تو
عرق از سرو روی لشکر بریزد
علی هستی و گر علی را بخوانی
فقط در نه، دیوار خیبر بریزد
از این هیبت چشمهایت بکاهُ
نگاهی نما ترس قنبر بریزد
علی گفت هنگام صفین برگرد
ز خشمت دلِ مالک اشتر بریزد
اگر پرده ریزد
مکرر بریزد
نه پر، سر بریزد
سراسربریزد
ستمگر بریزد
به هم اول، آخر بریزد
به گاهی سپاهی چو کاهی به راهی ز شاهی چو حیدر بریزد
عجب سرفرازی عجب سر به زیری
امیری حسینُ و نعم الامیری
من از جنس شبهای پر التهابم
که در بند گیسوی پُر پیچ و تابم
اگر بر حریم حرم مُستجیرم
فقط با نگاه شما مستجابم
من و لطف باب الحوائج همین بس
بگو با تو باشد حساب و کتابم
دعا کن حرم آیم و بر نگردم
که این عشق کردست خانه خرابم
خراب خرابم
خراب جوابم
تویی انتخابم
که عالیجنابم
غم بی حسابم
زِ داغت کبابم
و مشکت عذابم
به یاد ربابم
پُراز آب آبم
که میگفت زینب
چه شد با رکابم
کجایی سحابم
کجایی نقابم
دل زینبیه شده قرص با تو که در سایۀ بیرق آفتابم
تو و سرفرازی، تو و سربه زیری
به نِی سر فرازی به نِی سر به زیری
امیری حسین و نعم الامیری
به این شعر چه نوع شعری می گویند؟
ترکیب غزل و نیمایی است.
خط سوم از پایین مشکل داره
اصلاح شد