- تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۰۶/۱۰
- بازدید: ۲۶۰۳
- شماره مطلب: ۱۷۴
-
چاپ
دل گرفته
دل، گرفته یاد ایوان بقیع
دیدهای داریم گریان بقیع
حیف بر خاکش بتابد آفتاب
سایۀ عرش است بر جان بقیع
غربتش چون شمع آبم میکند
صحن ویرانش خرابم میکند
نسل در نسل، عشق دارم، عاشقم
چون گرفتارت کَما فِی السّابقم
شیعۀ فقه و اصول مذهبم
زنده از انوار قالَ الصّادقم
کرسی دَرسَت جهاد اکبر است
ابن حَیّان و مُفَضَّل پرور است
فاطمیّه سفرۀ جانانهات
بود هر شب روضۀ ماهانهات
درس اول روضه خوانی بود و بس
تا حسینیّه است مکتب خانهات
روزی یک عمر ما دست شماست
خرج راه کربلا دست شماست
باز بر بیت ولا آتش زدند
نیمه شب وقت دعا، آتش زدند
باز هم دست ولایت بسته و
پشت در، صدّیقه را آتش زدند
نه ردایی، نه عمّامه بر سرت
بود خالی، جای زهرا مادرت
سالخورده طاقتش کم میشود
بی زدن هم قامتش خم میشود
بر زمین میافتد و در کوچهها
تا که ضرب دست محکم میشود
خود به خود ای وای مادر میکند
یاد خون زیر معجر میکند
خوب شد خواهر گرفتارت نشد
نیزهای در فکر آزارت نشد
اهل بیتت را کسی سیلی نزد
زیور آلات کسی غارت نشد
خواهری میکرد با حسرت نگاه
دست و پا میزد حسین در قتلگاه
-
ز کرب و بلاست عطر و بویی که داریم
به دریا رود آب جویی که داریم
به می میرسد این سبویی که داریم
میسّر نگردد به بال «وبالی»
هوای پریدن به کویی که داریم
-
دریاب مرا در غم سالار شهیدان
ای واسط فیض دو سرا! آجرکالله
وی حجّت حق، صاحب عزا! آجرکالله
با نالۀ زهراست عجین سوز صدایت
همنالۀ امّالنّجبا! آجرکالله
-
کوچهگرد غریب
اینجا رسیدهام که مرا مبتلا کنی
بر حال و روز نائب خود چشم وا کنی
ای دلبر غریب، مبادا که لحظهای
بر وعدههای کوفیشان اعتنا کنی
-
یک کاروان دل
یک کاروان دل، همره دلبر رسیده
زینب بیا که منزل آخر رسیده
یاران فرود آئید، این وادی طور است
وعده ز سوی حضرت داور رسیده
دل گرفته
دل، گرفته یاد ایوان بقیع
دیدهای داریم گریان بقیع
حیف بر خاکش بتابد آفتاب
سایۀ عرش است بر جان بقیع
غربتش چون شمع آبم میکند
صحن ویرانش خرابم میکند
نسل در نسل، عشق دارم، عاشقم
چون گرفتارت کَما فِی السّابقم
شیعۀ فقه و اصول مذهبم
زنده از انوار قالَ الصّادقم
کرسی دَرسَت جهاد اکبر است
ابن حَیّان و مُفَضَّل پرور است
فاطمیّه سفرۀ جانانهات
بود هر شب روضۀ ماهانهات
درس اول روضه خوانی بود و بس
تا حسینیّه است مکتب خانهات
روزی یک عمر ما دست شماست
خرج راه کربلا دست شماست
باز بر بیت ولا آتش زدند
نیمه شب وقت دعا، آتش زدند
باز هم دست ولایت بسته و
پشت در، صدّیقه را آتش زدند
نه ردایی، نه عمّامه بر سرت
بود خالی، جای زهرا مادرت
سالخورده طاقتش کم میشود
بی زدن هم قامتش خم میشود
بر زمین میافتد و در کوچهها
تا که ضرب دست محکم میشود
خود به خود ای وای مادر میکند
یاد خون زیر معجر میکند
خوب شد خواهر گرفتارت نشد
نیزهای در فکر آزارت نشد
اهل بیتت را کسی سیلی نزد
زیور آلات کسی غارت نشد
خواهری میکرد با حسرت نگاه
دست و پا میزد حسین در قتلگاه
اقای محسنی فر دمت گرم خدا بهت اجر خیر بده