- تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۰۶/۰۴
- بازدید: ۲۳۵۴
- شماره مطلب: ۱۷۲
-
چاپ
زائر
آفـریدند مــرا تـا کـه گـدایت باشـم
کشتۀ پیچش آن زلف رهایت باشم
آفریدند مرا تا که سر سفرۀ اشک
دائماً منتظـر لطف و عطــایت باشم
آفــریدند مـرا روز ازل بـا گـِـل تو
تا که دیوانۀ آن کرب و بلایت باشم
آفـریدند مـرا تـا کـه بـه بـازار وفـــا
گرم و مبهوت تو و حال و هوایت باشم
آفریـدند مـرا تا که به زیر علمت
نوکر و سینه زن بزم اخایت باشم
آفریدند مرا تا که به هنگامۀ شور
زائر هرولـۀ سعی و صفایت باشم
-
قصیدهای در نعت چهارده معصوم
به یمن آنکه گشودند پرنیان خیال
رمید شام فراق و دمید صبح وصال
رسید فصل بهار از پی خریف و شتا
مگر که وام بگیرد ز ابر مال و منال
-
ماه تمامی روی خاک
کوچهای بود و دری بود و امامی روی خاک
میدوید آشفتهرو، ماه تمامی روی خاک
بی عمامه، بی عصا، بیتاب قرآن میدوید
چند نوبت بین کوچه ریخت جامی روی خاک
-
دلبند رضا
همین که حاصل یک عمر لبخند رضا هستی
محمد هم که باشی باز دلبند رضا هستی
میان بهترینهایی چه تفضیلی از این برتر
که بابای علی هستی و فرزند رضا هستی
-
جمال مرتضی
از روزن صبح تا تو را دیدم
گفتم به خودم تو را چرا دیدم
راضی نشدم که جز تو را بینم
حق را به جمال مرتضی دیدم
زائر
آفـریدند مــرا تـا کـه گـدایت باشـم
کشتۀ پیچش آن زلف رهایت باشم
آفریدند مرا تا که سر سفرۀ اشک
دائماً منتظـر لطف و عطــایت باشم
آفــریدند مـرا روز ازل بـا گـِـل تو
تا که دیوانۀ آن کرب و بلایت باشم
آفـریدند مـرا تـا کـه بـه بـازار وفـــا
گرم و مبهوت تو و حال و هوایت باشم
آفریـدند مـرا تا که به زیر علمت
نوکر و سینه زن بزم اخایت باشم
آفریدند مرا تا که به هنگامۀ شور
زائر هرولـۀ سعی و صفایت باشم