مشخصات شعر

بقیع غریب

مى‌گرددم دو دیده پریشان و جان، غریب             

در منظرى که نیست به هفت آسمان، غریب

 

یا رب، بقیع، قطعه‌اى از آسمان توست

پیچیده در غبار زمین و زمان، غریب

 

آن گوهرى که بود مَلک خادم درش

خفته ست در کنار حَرَم، بى نشان، غریب

 

این خاک، میزبان پریشان کربلاست

مانده ست در حضور تو، اى آسمان، غریب

 

اینجا مزار صادق آل محّمد است 

تنها، میان گردش چشم جهان، غریب

 

در خلوت است بارگه باقرالعلوم

همچون مزار مادر زخمى، جوان، غریب

 

این سوى میله، مرقد اولاد مصطفاست 

و آن سو، نگاه غمزدۀ زائران، غریب

 

این محرمان پردگى عرش ذوالجلال

این سان فتاده‌اند در این خاکدان، غریب

 

اشک است اینکه مى‌چکد از آستین ابر

مِهر است اینکه مانده در این آستان، غریب

 

مى‌گردد آسمان، به طوافى همیشگى

بر این مدار غربت و بر این مکان، غریب

 

یا رب چه حکمتى ست در این قطعۀ شریف

مهمان غریب و بارگهِ میزبان، غریب

 

یارب، کرامتى! که زنم بوسه بر بقیع

سر را نهم به خاک و بگریم بر آن غریب

 

بقیع غریب

مى‌گرددم دو دیده پریشان و جان، غریب             

در منظرى که نیست به هفت آسمان، غریب

 

یا رب، بقیع، قطعه‌اى از آسمان توست

پیچیده در غبار زمین و زمان، غریب

 

آن گوهرى که بود مَلک خادم درش

خفته ست در کنار حَرَم، بى نشان، غریب

 

این خاک، میزبان پریشان کربلاست

مانده ست در حضور تو، اى آسمان، غریب

 

اینجا مزار صادق آل محّمد است 

تنها، میان گردش چشم جهان، غریب

 

در خلوت است بارگه باقرالعلوم

همچون مزار مادر زخمى، جوان، غریب

 

این سوى میله، مرقد اولاد مصطفاست 

و آن سو، نگاه غمزدۀ زائران، غریب

 

این محرمان پردگى عرش ذوالجلال

این سان فتاده‌اند در این خاکدان، غریب

 

اشک است اینکه مى‌چکد از آستین ابر

مِهر است اینکه مانده در این آستان، غریب

 

مى‌گردد آسمان، به طوافى همیشگى

بر این مدار غربت و بر این مکان، غریب

 

یا رب چه حکمتى ست در این قطعۀ شریف

مهمان غریب و بارگهِ میزبان، غریب

 

یارب، کرامتى! که زنم بوسه بر بقیع

سر را نهم به خاک و بگریم بر آن غریب

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×