- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۰۱
- بازدید: ۶۱۹۵
- شماره مطلب: ۱۶۴۶
-
چاپ
به مناسبت ولادت امام سجاد (ع)
به ارباب دلها خدا هدیه داده
نسیم آمد این بار از خوش مسیری
رسانَد به ما مژدۀ دلپذیری
خبر خوش خنک کرد کام زمین را
بهاری شد این خطّۀ گرمسیری
به یک خانۀ ساده کنج مدینه
چه زائرسرایی چه مهمانپذیری
به دامان شهبانویی آسمانی
چنین مادر پاک و روشن ضمیری
به ارباب دلها خدا هدیه داده
چه شمس الضّحایی چه ماه منیری
چه ماهی که دلها همه صید چشمش
ز مژگان خود تا رها کرده تیری
اماما تو خود زینت عابدینی
پناه و امید صغیر و کبیری
کریمی، عزیزی، امیری، بزرگی
امامی، رئوفی، صبوری، بصیری
تو خود خانۀ کعبه را مستجاری
به درگاه ایزد اگر مستجیری
تو عطر اقاقی در این خاکدانی
تو گرمای عرفان در این زمهریری
تو بُغض غریب دعای کمیلی
تو روح بلند دعای مجیری
مقام رفیع تو را غبطه خوردند
همه کهکشانهای این راه شیری
تو دریای صبری، تو موج وقاری
تو علم لدنّی، تو خیر کثیری
تو سبزینۀ برگ شاداب عصمت
تو خود میوۀ بوستان غدیری
دعا را تو یاد ابوحمزه دادی
چه میشد که دست مرا هم بگیری
زبور است آری بر آل محمد
کتاب صحیفه به آن بی نظیری
تو سیراب سرچشمههای دعایی
تو از بادۀ سرخ سجاده سیری
معلم تویی؛ از تو آموخت شیعه
ولایت مداری، ولایت پذیری
به وقت خطابه بسی سربلنی
به گاه عبادت گهی سر به زیری
جسارت نباشد سؤالی بپرسم
چرا در جوانی بدین مایه پیری
چهل سال گریه تو را پیر کرده
چرا چلّۀ اشک باید بگیری
تویی یادگار غم اهل خیمه
تویی دفتر خاطرات اسیری
تو با دست بسته به همراه زینب
رسالات خون خدا را سفیری
تو تب کردی و صبر کردی و گفتی:
حسینٌ امیری و نعم الامیری
نشد تا که در بزم نامردم شام
سر خویش یک لحظه بالا نگیری
به جالوتیان سنگ داود بودی
خوشا این شجاعت، زهی این دلیری
اماما مدد کن به صحرای محشر
ز ما استغاثه ز تو دستگیری
گدای شمایم که تقدیرم این شد
تو را شاهی و نوکران را فقیری
-
گرفتار
من به خون لبت ای دوست گرفتار شدم
حال سجاد تو را دیدم و بیمار شدم
در حسینیۀ ارباب شبی خوابم برد
صبح، پشت در یک میکده بیدار شدم
-
محشر بر نی
چیست این؟ حرمت اولاد پیمبر برنی
همه غربت سی سالۀ حیدر، بر نی
چیست این کوچ غریبانۀ یک قافله مرد؟آخرین هجرت یک دسته کبوتر، بر نی
-
گندم ری
میسوخت خاک و آب، فقط استعاره بود
در آسمانِ مشک که غرق ستاره بود
اشکی نمانده بود که نذر عطش کند
ورنه فرات، منتظر یک اشاره بود،
-
نوکر
من نوکرم به خدمت ارباب دلخوشم
نوکر نبودهای که بدانی چه میکشم[1]
هر کس به عشق هیئت تو کرده خدمتی
من کفش جفت میکنم و مست و سرخوشم
به مناسبت ولادت امام سجاد (ع)
به ارباب دلها خدا هدیه داده
نسیم آمد این بار از خوش مسیری
رسانَد به ما مژدۀ دلپذیری
خبر خوش خنک کرد کام زمین را
بهاری شد این خطّۀ گرمسیری
به یک خانۀ ساده کنج مدینه
چه زائرسرایی چه مهمانپذیری
به دامان شهبانویی آسمانی
چنین مادر پاک و روشن ضمیری
به ارباب دلها خدا هدیه داده
چه شمس الضّحایی چه ماه منیری
چه ماهی که دلها همه صید چشمش
ز مژگان خود تا رها کرده تیری
اماما تو خود زینت عابدینی
پناه و امید صغیر و کبیری
کریمی، عزیزی، امیری، بزرگی
امامی، رئوفی، صبوری، بصیری
تو خود خانۀ کعبه را مستجاری
به درگاه ایزد اگر مستجیری
تو عطر اقاقی در این خاکدانی
تو گرمای عرفان در این زمهریری
تو بُغض غریب دعای کمیلی
تو روح بلند دعای مجیری
مقام رفیع تو را غبطه خوردند
همه کهکشانهای این راه شیری
تو دریای صبری، تو موج وقاری
تو علم لدنّی، تو خیر کثیری
تو سبزینۀ برگ شاداب عصمت
تو خود میوۀ بوستان غدیری
دعا را تو یاد ابوحمزه دادی
چه میشد که دست مرا هم بگیری
زبور است آری بر آل محمد
کتاب صحیفه به آن بی نظیری
تو سیراب سرچشمههای دعایی
تو از بادۀ سرخ سجاده سیری
معلم تویی؛ از تو آموخت شیعه
ولایت مداری، ولایت پذیری
به وقت خطابه بسی سربلنی
به گاه عبادت گهی سر به زیری
جسارت نباشد سؤالی بپرسم
چرا در جوانی بدین مایه پیری
چهل سال گریه تو را پیر کرده
چرا چلّۀ اشک باید بگیری
تویی یادگار غم اهل خیمه
تویی دفتر خاطرات اسیری
تو با دست بسته به همراه زینب
رسالات خون خدا را سفیری
تو تب کردی و صبر کردی و گفتی:
حسینٌ امیری و نعم الامیری
نشد تا که در بزم نامردم شام
سر خویش یک لحظه بالا نگیری
به جالوتیان سنگ داود بودی
خوشا این شجاعت، زهی این دلیری
اماما مدد کن به صحرای محشر
ز ما استغاثه ز تو دستگیری
گدای شمایم که تقدیرم این شد
تو را شاهی و نوکران را فقیری