- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۲/۰۳
- بازدید: ۱۴۳۲
- شماره مطلب: ۱۶۴۴
-
چاپ
ولادت امام سجاد
سوی مجنون برسانید که لیلایی هست
ما شنیدیم در این شهر که آقائی هست
دورِ این خانه شلوغ است اگر جائی هست
دردمندیم و دلی خوش که مداوائی هست
شب عید است بیائید حنا بگذاریم
سر به خاکِ قدمِ مردِ دعا بگذاریم
تا پدر چشم به چشمانِ تو احیا دارد
پَرِ گهوارهی تو روحِ مسیحا دارد
و حسن خیره به چشمانِ تو نجوا دارد
نوهی حضرت زهراست تماشا دارد
جلوهی تام علی بر تو مبارکبادا
سومین نام علی بر تو مبارکبادا
فطرسی آمده و از تو پری می خواهد
از تو عیسی نفسِ ناب تری می خواهد
یوسف از دستِ تو مژگانِ تری می خواهد
که غبارِ قدمت رفته گَری می خواهد
یا کریمیم و سرِ جادهی تو شیعه شدیم
ما کنارِ پرِ سجادهی تو شیعه شدیم
عشق وقتی به نهایت به نهایت برسد
تازه شاید که سرش بر کفِ پایت برسد
چشمِ جبریل اگر سوی عبایت برسد
نه محال است مقامش به گدایت برسد
نه فقط پهنهی افلاک نمک گیر تواند
تو از این کشور و این خاک نمک گیر تواند
مثلِ پیراهنِ یوسف که به کنعان آمد
مثلِ ابری که سرِ خاک بیابان آمد
صاحب خانهی خود جانبِ ایران آمد
خانهی مادریش شاهِ خراسان آمد
خاکِ ما خانهی تو سایه مطلق داری
حقِ آب و گِل و بر گردنِ ما حق داری
عشقِ ایرانیِ ما کارِ بنایت با ماست
حوض و فوّاره و ایوانِ طلایت با ماست
طاقِ گلدسته، رواق، آینه هایت با ماست
خادمیِ حرم و صحن و سرایت با ماست
طرحِ زیباتری از باغِ جنان می سازیم
و ضریحِ نویی با فرشچیان می سازیم
مصلحت بود اگر شیرِ خدا می گشتی
تو علی هستی و شمشیرِ خدا می گشتی
مست از جلوهی تکبیرِ خدا می گشتی
تکسوارِ عرب و شیرِ خدا می گشتی
بازوی هاشمیت تیغ اگر بر می داشت
کربلا زیرِ قدم هات تَرَک بر می داشت
رخصتت بود اگر یک تنه لشکر بودی
میمنه، میسره بودی و مکرّر بودی
ای امام ابنِ امام از همه بهتر بودی
رخصتت بود اگر حضرتِ حیدر بودی
کربلا دید پدر را نفست یاری کرد
وه که با نامِ تو عباس علمداری کرد
واژه ات خطبه شد و تیغِ علی وار آورد
خطبه ات شورِ علی در دلِ پیکار آورد
چه بلائی به سرِ کاخِ ستمکار آورد
شیعه را با شب و شمشیر و دعا با آورد
با تو در شام عجب معرکه بر پا شده است
که دعا گوی شما زینبِ کبری شده است
-
عشق اسطرلاب مردان خداست
هرچه بادا باد! اما عشق باد
عشق بادا، عشق بادا، عشق باد
جوهر این عاشقیها عشق باد
کار دنیا کار فردا عشق باد
عقل رفت و گفت تنها عشق باد
-
ز اوج شانۀ او آسمان به خاک افتاد
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت
-
ماه پر آفتاب
دلی دارم و خانۀ بوتراب است
سری دارم و خاک عالیجناب است
عوض کرده روز و شبم جای خود را
که ماهی دمیده پر از آفتاب است
-
ارمنی آمد و مسلمان شد
گرچه سرگرم کسب و کارش بود
نان خور رزق کار و بارش بود
او که با عالم خودش میساخت
روز و شب با غم خودش میساخت
ولادت امام سجاد
سوی مجنون برسانید که لیلایی هست
ما شنیدیم در این شهر که آقائی هست
دورِ این خانه شلوغ است اگر جائی هست
دردمندیم و دلی خوش که مداوائی هست
شب عید است بیائید حنا بگذاریم
سر به خاکِ قدمِ مردِ دعا بگذاریم
تا پدر چشم به چشمانِ تو احیا دارد
پَرِ گهوارهی تو روحِ مسیحا دارد
و حسن خیره به چشمانِ تو نجوا دارد
نوهی حضرت زهراست تماشا دارد
جلوهی تام علی بر تو مبارکبادا
سومین نام علی بر تو مبارکبادا
فطرسی آمده و از تو پری می خواهد
از تو عیسی نفسِ ناب تری می خواهد
یوسف از دستِ تو مژگانِ تری می خواهد
که غبارِ قدمت رفته گَری می خواهد
یا کریمیم و سرِ جادهی تو شیعه شدیم
ما کنارِ پرِ سجادهی تو شیعه شدیم
عشق وقتی به نهایت به نهایت برسد
تازه شاید که سرش بر کفِ پایت برسد
چشمِ جبریل اگر سوی عبایت برسد
نه محال است مقامش به گدایت برسد
نه فقط پهنهی افلاک نمک گیر تواند
تو از این کشور و این خاک نمک گیر تواند
مثلِ پیراهنِ یوسف که به کنعان آمد
مثلِ ابری که سرِ خاک بیابان آمد
صاحب خانهی خود جانبِ ایران آمد
خانهی مادریش شاهِ خراسان آمد
خاکِ ما خانهی تو سایه مطلق داری
حقِ آب و گِل و بر گردنِ ما حق داری
عشقِ ایرانیِ ما کارِ بنایت با ماست
حوض و فوّاره و ایوانِ طلایت با ماست
طاقِ گلدسته، رواق، آینه هایت با ماست
خادمیِ حرم و صحن و سرایت با ماست
طرحِ زیباتری از باغِ جنان می سازیم
و ضریحِ نویی با فرشچیان می سازیم
مصلحت بود اگر شیرِ خدا می گشتی
تو علی هستی و شمشیرِ خدا می گشتی
مست از جلوهی تکبیرِ خدا می گشتی
تکسوارِ عرب و شیرِ خدا می گشتی
بازوی هاشمیت تیغ اگر بر می داشت
کربلا زیرِ قدم هات تَرَک بر می داشت
رخصتت بود اگر یک تنه لشکر بودی
میمنه، میسره بودی و مکرّر بودی
ای امام ابنِ امام از همه بهتر بودی
رخصتت بود اگر حضرتِ حیدر بودی
کربلا دید پدر را نفست یاری کرد
وه که با نامِ تو عباس علمداری کرد
واژه ات خطبه شد و تیغِ علی وار آورد
خطبه ات شورِ علی در دلِ پیکار آورد
چه بلائی به سرِ کاخِ ستمکار آورد
شیعه را با شب و شمشیر و دعا با آورد
با تو در شام عجب معرکه بر پا شده است
که دعا گوی شما زینبِ کبری شده است