- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۴/۲۳
- بازدید: ۷۱۸۷
- شماره مطلب: ۱۶۰۲
-
چاپ
لب قاسم به نیشکر خندید
چشمهایت حکایتی دارند
که زهیر و حبیب میدانند
شاعران حس ِ ناب شعرت را
اثر عطر سیب میدانند
حضرت عشق، ای مسیح وهب
من مسلمان معجزات توأم
به صلیبم بکش، بسوزانم
خضر میخانۀ فرات توأم
از نگاهت بهشتیان سیراب
احتیاجی به سلسبیل که نیست
از لبانت شراب میریزد
مستی عون بی دلیل که نیست
خون عابس به گردن زلفت
ذکرحُب الحسین گویا بود
دلفریبی زلف افشانت
هنر شانههای زهرا بود
چقدر کشته مرده داری تو
وحدت عشق و عقل لازم شد
موی آشفتۀ شما این بار
قاتل جان حُر و مُسلم شد
صوت داوودی تو باعث شد
پیکری غرق خون به رقص آمد
همه دیدند یک غلام سیاه
زیر تیغ جنون به رقص آمد
هو نکش، آسمان تنش لرزید
وَ إذا زُلزلت، قمر خندید
مرگ در راه تو چه شیرین است!
لب قاسم به نیشکر خندید
خندههایت بُریر میسازد
خندهات را ز ما دریغ نکن
یوسفی؛ ما ندیده میدانیم
امتحان ترتج و تیغ نکن
-
شهر علی نشناخت بانوی خودش را
بالم شکسته، از پرم چیزی نگویم
از کوچ پر دردسرم چیزی نگویم
طوفان سختی باغمان را زیر و رو کرد
از لالههای پرپرم چیزی نگویم
-
استاد درس رزم علمدار کربلا
شاهنشه اریکۀ قدرت اباالحسن
اسطورۀ صلابت و غیرت اباالحسن
یا والی الولی، ید حق، بندۀ خلف
یا مظهر العجایب عالم، شه نجف
-
فصل بلوغ شیعه یقیناً محرم است
در کوچهها، نسیم بهشت محرم است
این شهر بی مجالس روضه، جهنم است
پیراهن سیاه عزاداری شما
زیباترین تجلی عشق مجسم است
-
شرمندهام نمردهام از رنج روضهها
آه دلم به آینه زنگار میزند
پیراهن وصال، تنش زار میزند
عمرم، جوانیام، همه خرج گناه شد
این گریهها زیان مرا جار میزند
لب قاسم به نیشکر خندید
چشمهایت حکایتی دارند
که زهیر و حبیب میدانند
شاعران حس ِ ناب شعرت را
اثر عطر سیب میدانند
حضرت عشق، ای مسیح وهب
من مسلمان معجزات توأم
به صلیبم بکش، بسوزانم
خضر میخانۀ فرات توأم
از نگاهت بهشتیان سیراب
احتیاجی به سلسبیل که نیست
از لبانت شراب میریزد
مستی عون بی دلیل که نیست
خون عابس به گردن زلفت
ذکرحُب الحسین گویا بود
دلفریبی زلف افشانت
هنر شانههای زهرا بود
چقدر کشته مرده داری تو
وحدت عشق و عقل لازم شد
موی آشفتۀ شما این بار
قاتل جان حُر و مُسلم شد
صوت داوودی تو باعث شد
پیکری غرق خون به رقص آمد
همه دیدند یک غلام سیاه
زیر تیغ جنون به رقص آمد
هو نکش، آسمان تنش لرزید
وَ إذا زُلزلت، قمر خندید
مرگ در راه تو چه شیرین است!
لب قاسم به نیشکر خندید
خندههایت بُریر میسازد
خندهات را ز ما دریغ نکن
یوسفی؛ ما ندیده میدانیم
امتحان ترتج و تیغ نکن