- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۰۵
- بازدید: ۳۲۹۵
- شماره مطلب: ۱۵۷۰
-
چاپ
به مناسبت ولادت امام حسین (ع)
جذبۀ عشق حسین است که زد فریادم
روی سر سایۀ رحمان و رحیم افتاده
به سوی کوچۀ دل راه کریم افتاده
میکده باز شده مستیام آغاز شده
بر مشام دل دیوانه شمیم افتاده
ماه دلبر خبر از سبط پیمبر آورد
چشم دل بر پسر خلق عظیم افتاده
با تو انگار بهشت از همه جا میروید
بی تو انگار بشر قعر جهیم افتاده
محرم کوی حسینم من و در حال طواف
چشم ارباب بر این عبد یتیم افتاده
گفتگویی است میان من و خالق هر آن
که حسین است حسین است قدیم الاحسان
مژده ای هم نفسان گاه تماشا آمد
همۀ زندگی حضرت زهرا آمد
این چنین است که کشتی نجات بشر است
مهد مصباح هدی نور سراپا آمد
آنکه با نهضت او دین خدا بیمه شود
چاره ساز نبوی با ید بیضا آمد
دیده گریان شود از نام قتیل العبرات
روزی روضهاش از عالم بالا آمد
این چه سری است که با ذکر انا العطشانش
پسر فاطمه شش ماهه به دنیا آمد
اشک شوق است که چون ابر بهاران ریزد
یا همان گریۀ زهراست چو باران ریزد؟
یار دلدارم و از یار دگر آزادم
بندۀ عشقم و در دام حسین افتادم
کربلا محرم خود کرد مرا روز الست
حاجی کوی حسینی است دل از بنیادم
از زمانی که شدم محرم غمهای حسین
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
جذبۀ حور و ملک نیست مراد دل من
جذبۀ عشق حسین است که زد فریادم
نه ملک بودم و نه خلد برین جایم بود
ذرهای بودم و شد عالم ذر امدادم
من که از بتکده تا میکده را پیمودم
عشق چون بارقهای آمد و شد استادم
دیده را اشک غمت شرب مدام است مدام
کشتۀ عشق تو ارباب، غلام است غلام
آسمان خالق خود را به زمین میجوید
ملک از هر طرف انگار چو گل میروید
اینک ای قوم بیایید که فطرس بشویم
نوکر از مقدم ارباب شفا میجوید
حاجت دل بنویسید به گهوارۀ او
که نگفته به خدا پاسختان می گوید
این چه حالی است خدا، گریه کنش پیفمبر
خون دل را به رخ از اشک بصر میشوید
پیش گهوارۀ او فاطمه چون در خواب است
جبرئیل است که لالایی او میگوید
هرگز از مادر مظلومه ننوشید لبن
شیر مادر نکند خشک شد از سوز مَحَن
بوسه گاه نبوی شد سر و دست و بندش
کاش شمشیر جفا بوسه نگیرد ز تنش
چه دلاور پسری ساقی کوثر دارد
هیبت حیدریاش بین سلام حسنش
جامۀ سرخ حریر آمده او را ز بهشت
کاش غارت نشود جای دگر پیرهنش
ذکر لا حول شده مزد سخن گفتن او
که مبادا بشود طعمۀ نیزه سخنش
ترسم از بوسۀ بی وقفه به دستش آخر
صید، انگشت شود جای عقیق یمنش
بر تنش جامۀ دیبای بهشتی اما
ترسم از عاقبتش اینکه نباشد کفنش
آنکه هر روز و شب آوازۀ مقتل دارد
در دل خویش حسینیه مفصل دارد
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
به مناسبت ولادت امام حسین (ع)
جذبۀ عشق حسین است که زد فریادم
روی سر سایۀ رحمان و رحیم افتاده
به سوی کوچۀ دل راه کریم افتاده
میکده باز شده مستیام آغاز شده
بر مشام دل دیوانه شمیم افتاده
ماه دلبر خبر از سبط پیمبر آورد
چشم دل بر پسر خلق عظیم افتاده
با تو انگار بهشت از همه جا میروید
بی تو انگار بشر قعر جهیم افتاده
محرم کوی حسینم من و در حال طواف
چشم ارباب بر این عبد یتیم افتاده
گفتگویی است میان من و خالق هر آن
که حسین است حسین است قدیم الاحسان
مژده ای هم نفسان گاه تماشا آمد
همۀ زندگی حضرت زهرا آمد
این چنین است که کشتی نجات بشر است
مهد مصباح هدی نور سراپا آمد
آنکه با نهضت او دین خدا بیمه شود
چاره ساز نبوی با ید بیضا آمد
دیده گریان شود از نام قتیل العبرات
روزی روضهاش از عالم بالا آمد
این چه سری است که با ذکر انا العطشانش
پسر فاطمه شش ماهه به دنیا آمد
اشک شوق است که چون ابر بهاران ریزد
یا همان گریۀ زهراست چو باران ریزد؟
یار دلدارم و از یار دگر آزادم
بندۀ عشقم و در دام حسین افتادم
کربلا محرم خود کرد مرا روز الست
حاجی کوی حسینی است دل از بنیادم
از زمانی که شدم محرم غمهای حسین
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
جذبۀ حور و ملک نیست مراد دل من
جذبۀ عشق حسین است که زد فریادم
نه ملک بودم و نه خلد برین جایم بود
ذرهای بودم و شد عالم ذر امدادم
من که از بتکده تا میکده را پیمودم
عشق چون بارقهای آمد و شد استادم
دیده را اشک غمت شرب مدام است مدام
کشتۀ عشق تو ارباب، غلام است غلام
آسمان خالق خود را به زمین میجوید
ملک از هر طرف انگار چو گل میروید
اینک ای قوم بیایید که فطرس بشویم
نوکر از مقدم ارباب شفا میجوید
حاجت دل بنویسید به گهوارۀ او
که نگفته به خدا پاسختان می گوید
این چه حالی است خدا، گریه کنش پیفمبر
خون دل را به رخ از اشک بصر میشوید
پیش گهوارۀ او فاطمه چون در خواب است
جبرئیل است که لالایی او میگوید
هرگز از مادر مظلومه ننوشید لبن
شیر مادر نکند خشک شد از سوز مَحَن
بوسه گاه نبوی شد سر و دست و بندش
کاش شمشیر جفا بوسه نگیرد ز تنش
چه دلاور پسری ساقی کوثر دارد
هیبت حیدریاش بین سلام حسنش
جامۀ سرخ حریر آمده او را ز بهشت
کاش غارت نشود جای دگر پیرهنش
ذکر لا حول شده مزد سخن گفتن او
که مبادا بشود طعمۀ نیزه سخنش
ترسم از بوسۀ بی وقفه به دستش آخر
صید، انگشت شود جای عقیق یمنش
بر تنش جامۀ دیبای بهشتی اما
ترسم از عاقبتش اینکه نباشد کفنش
آنکه هر روز و شب آوازۀ مقتل دارد
در دل خویش حسینیه مفصل دارد