مشخصات شعر

فتوا نمی‌دهید؟

این را نسیم گفت، شامی که می‌وزید

طوفان شکست خورد، ای شاخه‌های بید!

 

پیچید در غبار، آورد بی سوار

پیغام خویش را، اسبی که می‌وزید

 

آخر خدای عشق از خون خود گذشت

او را شهید خواست، او را شهید دید

 

ساقی رقیّه را با چشم خویش دید

کز زخمِ مشک آب بر خاک می‌چکید

 

لب تشنه کشته دید مهمان خویش را

ای قوم با یزید، الطافتان مزید!

 

اینک نماز و خون، آغشته درهم‌اند

قاضی شریح‌ها! فتوا نمی‌دهید؟

 

حق‌السکوت قوم، یک لقمه قوتِ قوم

کم کم زیاد شد از جانب یزید

 

این را نسیم گفت، صبحی که می‌وزید:

ای شاخه‌های بید طوفان به پا کنید!

فتوا نمی‌دهید؟

این را نسیم گفت، شامی که می‌وزید

طوفان شکست خورد، ای شاخه‌های بید!

 

پیچید در غبار، آورد بی سوار

پیغام خویش را، اسبی که می‌وزید

 

آخر خدای عشق از خون خود گذشت

او را شهید خواست، او را شهید دید

 

ساقی رقیّه را با چشم خویش دید

کز زخمِ مشک آب بر خاک می‌چکید

 

لب تشنه کشته دید مهمان خویش را

ای قوم با یزید، الطافتان مزید!

 

اینک نماز و خون، آغشته درهم‌اند

قاضی شریح‌ها! فتوا نمی‌دهید؟

 

حق‌السکوت قوم، یک لقمه قوتِ قوم

کم کم زیاد شد از جانب یزید

 

این را نسیم گفت، صبحی که می‌وزید:

ای شاخه‌های بید طوفان به پا کنید!

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×