- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۱/۲۶
- بازدید: ۷۹۱۴
- شماره مطلب: ۱۲۳۳
-
چاپ
کربلا دیگر ز او خواهش ندید
خاک هم او را جوابش کرده بود
تاک زیرا انتخابش کرده بود
مشک چشمش داد میزد از عطش
اشک هم گویا جوابش کرده بود
خواهش یک جرعه آب از فرات
بیرمقتر از سرابش کرده بود
کربلا دیگر ز او خواهش ندید
حرمله زیرا مجابش کرده بود
خواست فریادی کشد از دست سنگ
نالۀ آیینه آبش کرده بود
-
ختم دو دست
به روی سینۀ تو، جای بوسه حتّی نیست
وَ زخم خوردهتر از پیکرت، در این جا نیست
چه فکر میکند این جوی چشمْتنگ و خسیس؟
سرابِ برکۀ کوچک، حریف دریا نیست
-
سیمرغ فدایی
دل من بر سر این دار، صفایی دارد
وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد
خانۀ پیرزنی، خلوت زاویۀ من
هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد
-
سیمرغ
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را براى رضاى خدا نکرد
پر میگشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوۀ بى انتها نکرد -
هر سال با حسین تو تحویل میشود
گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل میشود
قحطـی اسـتعاره وتمثـیلمیشود
قوت گرفت شایعه میگفت بعد از این
هر صورتی به آینه تحمیل میشود
حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا
گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل میشود
کربلا دیگر ز او خواهش ندید
خاک هم او را جوابش کرده بود
تاک زیرا انتخابش کرده بود
مشک چشمش داد میزد از عطش
اشک هم گویا جوابش کرده بود
خواهش یک جرعه آب از فرات
بیرمقتر از سرابش کرده بود
کربلا دیگر ز او خواهش ندید
حرمله زیرا مجابش کرده بود
خواست فریادی کشد از دست سنگ
نالۀ آیینه آبش کرده بود
بسیار زیبا بود .......