وقتی شکست قابل دل‌آرای خواهرت
افتاد رنگ مرگ به دنیای خواهرت
از یک طرف نگاه غریبی به آسمان
از یک طرف گرفته نفس‌های خواهرت
حتی بهشت روشنی عاشقانه نیست
تنها نگاه توست گوارای خواهرت
یک شب گذشت، زلف سیاهی سپید شد
بر روی نیزه‌هاست معمای خواهرت
از لحظه‌ای که بال گشودی به‌سوی نور
هر جا که یاد توست شده جای خواهرت
تا شام هر دقیقه بدون تو مانده‌اند
صد بوته خار منتظر پای خواهرت
قرآن بخوان که یک نفس از عشق مانده است
حالا که صوت توست مسیحای خواهرت
مریم، خدیجه، آسیه ... در انعکاس هم
هرگز نیامد آینه، همتای خواهرت
در حسرت آب مرد تنها، تشنه
لب‌های ترک‌خوردۀ دنیا تشنه
تکلیف شب غنچه عوض خواهد شد
سرمشق جدید: آب،بابا،تشنه
باران نمی‌بارد چرا صحرا نمی‌میرد؟
دنیا کویری می‌شود اما نمی‌میرد
دیری است با اندوه می‌پرسم سؤالی را
از دیدن لب‌های تو دریا نمی‌میرد؟
خورشید را به سجده می‌اندازد، برق نگاه روشن دیدارت
دریا به خواب رفته و می‌بیند، چشمان پرستارۀ بیدارت
امشب چراغ‌ها همه خاموشند، پایان قصه را تو روایت کن
باید که دید دایره سهم کیست، باران عشق خورده به پرگارت
اگر چه غربت از این آسمان نخواهد رفت
بدون اذن تو تیر از کمان نخواهد رفت
همین که ظهر شود، گوش‌ها به سوی لبی
به‌جز ترانۀ پاک اذان نخواهد رفت
وقتی شکست قابل دل‌آرای خواهرت
افتاد رنگ مرگ به دنیای خواهرت
از یک طرف نگاه غریبی به آسمان
از یک طرف گرفته نفس‌های خواهرت
حتی بهشت روشنی عاشقانه نیست
تنها نگاه توست گوارای خواهرت
یک شب گذشت، زلف سیاهی سپید شد
بر روی نیزه‌هاست معمای خواهرت
از لحظه‌ای که بال گشودی به‌سوی نور
هر جا که یاد توست شده جای خواهرت
تا شام هر دقیقه بدون تو مانده‌اند
صد بوته خار منتظر پای خواهرت
قرآن بخوان که یک نفس از عشق مانده است
حالا که صوت توست مسیحای خواهرت
مریم، خدیجه، آسیه ... در انعکاس هم
هرگز نیامد آینه، همتای خواهرت
پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.
×
