- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۰۲
- بازدید: ۳۶۱۳۳
- شماره مطلب: ۱۲۲۰
-
چاپ
نگاه روشن
خورشید را به سجده میاندازد، برق نگاه روشن دیدارت
دریا به خواب رفته و میبیند، چشمان پرستارۀ بیدارت
امشب چراغها همه خاموشند، پایان قصه را تو روایت کن
باید که دید دایره سهم کیست، باران عشق خورده به پرگارت
وقتی شکوفههای تو میخشکند، صد نینوا برای تو کافی نیست
انگشت دشمنان همه بر لبهاست، در حیرت از حماسۀ پیکارت
رنگ غروب، رنگ شبی سنگین، از بوستان آینه میآید
بادی وزیده است و نمیپیچد، در خیمهها صدای علمدارت
فردا زمین برای تو خواهند خواند، باز این چه شورش است غمانگیزی ...
با یک اشاره تکتک آدمها، یکباره میشوند عزادارت
قرآن بخوان که ثانیهها دیگر، باور کنند مرگ نهایت نیست
خورشید را به سجده میاندازد، برق نگاه روشن دیدارت
-
سرمشق جدید
در حسرت آب مرد تنها، تشنه
لبهای ترکخوردۀ دنیا تشنه
تکلیف شب غنچه عوض خواهد شد
سرمشق جدید: آب،بابا،تشنه
-
دنیا کویری میشود، اما نمیمیرد
باران نمیبارد چرا صحرا نمیمیرد؟
دنیا کویری میشود اما نمیمیرد
دیری است با اندوه میپرسم سؤالی را
از دیدن لبهای تو دریا نمیمیرد؟
-
ترانۀ پاک اذان
اگر چه غربت از این آسمان نخواهد رفت
بدون اذن تو تیر از کمان نخواهد رفت
همین که ظهر شود، گوشها به سوی لبی
بهجز ترانۀ پاک اذان نخواهد رفت
نگاه روشن
خورشید را به سجده میاندازد، برق نگاه روشن دیدارت
دریا به خواب رفته و میبیند، چشمان پرستارۀ بیدارت
امشب چراغها همه خاموشند، پایان قصه را تو روایت کن
باید که دید دایره سهم کیست، باران عشق خورده به پرگارت
وقتی شکوفههای تو میخشکند، صد نینوا برای تو کافی نیست
انگشت دشمنان همه بر لبهاست، در حیرت از حماسۀ پیکارت
رنگ غروب، رنگ شبی سنگین، از بوستان آینه میآید
بادی وزیده است و نمیپیچد، در خیمهها صدای علمدارت
فردا زمین برای تو خواهند خواند، باز این چه شورش است غمانگیزی ...
با یک اشاره تکتک آدمها، یکباره میشوند عزادارت
قرآن بخوان که ثانیهها دیگر، باور کنند مرگ نهایت نیست
خورشید را به سجده میاندازد، برق نگاه روشن دیدارت
امشب چراغها همه خاموشند، پایان قصه را تو روایت کن