- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۱/۲۹
- بازدید: ۱۶۰۶
- شماره مطلب: ۱۲۱۸
-
چاپ
ای کاش رو به خیمه بیایی تو
آتش کشید چشم تو صحرا را، روزی که شانههای زمین لرزید
باران دلش برای خودش میسوخت، وقتیکه چشمهای تو را میدید
میدید عاشقانه پریدن را، رگبار و تیرها و دویدن را
گفتی که سنگها همه تاریکاند، باید به عشق آینهها جنگید
«یکتا جوان معرکههایی تو، آرامش سپاه خدایی تو
ای کاش رو به خیمه بیایی تو» ... اما به سوی حادثهها چرخید
وقتی که فصل غربت لیلا شد، چشم فرشتهها همه دریا شد
جشن شهادت تو مهیا شد، صد نیزه در طواف سرت رقصید
حالا که روز روشن دیدار است، تفسیر چشمهای تو دشوار است
نام تو چیست؟ یوسف لیلا یا آیینۀ تمامقد خورشید
-
سرمشق جدید
در حسرت آب مرد تنها، تشنه
لبهای ترکخوردۀ دنیا تشنه
تکلیف شب غنچه عوض خواهد شد
سرمشق جدید: آب،بابا،تشنه
-
دنیا کویری میشود، اما نمیمیرد
باران نمیبارد چرا صحرا نمیمیرد؟
دنیا کویری میشود اما نمیمیرد
دیری است با اندوه میپرسم سؤالی را
از دیدن لبهای تو دریا نمیمیرد؟
-
نگاه روشن
خورشید را به سجده میاندازد، برق نگاه روشن دیدارت
دریا به خواب رفته و میبیند، چشمان پرستارۀ بیدارت
امشب چراغها همه خاموشند، پایان قصه را تو روایت کن
باید که دید دایره سهم کیست، باران عشق خورده به پرگارت
-
ترانۀ پاک اذان
اگر چه غربت از این آسمان نخواهد رفت
بدون اذن تو تیر از کمان نخواهد رفت
همین که ظهر شود، گوشها به سوی لبی
بهجز ترانۀ پاک اذان نخواهد رفت
ای کاش رو به خیمه بیایی تو
آتش کشید چشم تو صحرا را، روزی که شانههای زمین لرزید
باران دلش برای خودش میسوخت، وقتیکه چشمهای تو را میدید
میدید عاشقانه پریدن را، رگبار و تیرها و دویدن را
گفتی که سنگها همه تاریکاند، باید به عشق آینهها جنگید
«یکتا جوان معرکههایی تو، آرامش سپاه خدایی تو
ای کاش رو به خیمه بیایی تو» ... اما به سوی حادثهها چرخید
وقتی که فصل غربت لیلا شد، چشم فرشتهها همه دریا شد
جشن شهادت تو مهیا شد، صد نیزه در طواف سرت رقصید
حالا که روز روشن دیدار است، تفسیر چشمهای تو دشوار است
نام تو چیست؟ یوسف لیلا یا آیینۀ تمامقد خورشید