- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۰۸/۲۹
- بازدید: ۲۸۵۹
- شماره مطلب: ۱۱۷
-
چاپ
خاک پای لشکر...
اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم
و گر از در برانی، خاک پای لشگرت گردم
به دامانت غبارآسا نشستم، بر نمی خیزم
و گر بفشانیام، خیزم ولی گرد سرت گردم
علی، شیر خدا باب تو شیر خود به قاتل داد
تویی دلبند او، مپسند بی فیض از درت گردم
دل و جانم، ز تاب شرم، هم چون شمع میسوزد
بده پروانه، تا پروانه سان خاکسترت گردم
به دربارت اگر باری دهی بارم، زهی عزت
ولی خود با چه رویی رو به رو با خواهرت گردم
ببین از کردۀ خود سر به پیشم، سربلندم کن
مرا رخصت بده تا پیش مرگ اکبرت گردم
اگر باشد به دستم اختیاری، بعد سر دادن
سرم گیرم به دست و باز بر گرد سرت گردم
وضو گیرم ز آب کوثر و نامش به لب آرم
که شاید رستگار از فیض نام مادرت گردم
اگر بر جان فشانی نیستم قابل اجازت بخش
به خیمه مهد جنبان علی اصغرت گردم
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
خاک پای لشکر...
اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم
و گر از در برانی، خاک پای لشگرت گردم
به دامانت غبارآسا نشستم، بر نمی خیزم
و گر بفشانیام، خیزم ولی گرد سرت گردم
علی، شیر خدا باب تو شیر خود به قاتل داد
تویی دلبند او، مپسند بی فیض از درت گردم
دل و جانم، ز تاب شرم، هم چون شمع میسوزد
بده پروانه، تا پروانه سان خاکسترت گردم
به دربارت اگر باری دهی بارم، زهی عزت
ولی خود با چه رویی رو به رو با خواهرت گردم
ببین از کردۀ خود سر به پیشم، سربلندم کن
مرا رخصت بده تا پیش مرگ اکبرت گردم
اگر باشد به دستم اختیاری، بعد سر دادن
سرم گیرم به دست و باز بر گرد سرت گردم
وضو گیرم ز آب کوثر و نامش به لب آرم
که شاید رستگار از فیض نام مادرت گردم
اگر بر جان فشانی نیستم قابل اجازت بخش
به خیمه مهد جنبان علی اصغرت گردم