- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۲۲
- بازدید: ۳۱۰۴
- شماره مطلب: ۱۱۵۸
-
چاپ
تنها زن مرد تاریخ
بر دوش من مینشیند، یک کهکشان عشق بی سر
زخمیترین شانه هستم در روز میلاد خنجر
حتی برای تهاجم، این سنگها جان گرفتند
رحمی ندارد زمینت، وقتی نداری برادر
رفتند با بال آتش، پروانههای تبسم
من ماندهام با غریبی، با اینهمه یاس پرپر
بر روی دست تو مولا! قنداقه در خون شناور
بر روی دستان تنها، طرح پرِ یک کبوتر
وقتی که دستان عبّاس، در علقمه سبز رویید
هرشاخه از این درختان، بر شانهام گشت خنجر
اینک منم ای حسین این، تنها زنِ مردِ تاریخ
تنها کسی که به دوشش، نعش غریبی است بی سر
تنها زن مرد تاریخ
بر دوش من مینشیند، یک کهکشان عشق بی سر
زخمیترین شانه هستم در روز میلاد خنجر
حتی برای تهاجم، این سنگها جان گرفتند
رحمی ندارد زمینت، وقتی نداری برادر
رفتند با بال آتش، پروانههای تبسم
من ماندهام با غریبی، با اینهمه یاس پرپر
بر روی دست تو مولا! قنداقه در خون شناور
بر روی دستان تنها، طرح پرِ یک کبوتر
وقتی که دستان عبّاس، در علقمه سبز رویید
هرشاخه از این درختان، بر شانهام گشت خنجر
اینک منم ای حسین این، تنها زنِ مردِ تاریخ
تنها کسی که به دوشش، نعش غریبی است بی سر