- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۲۱
- بازدید: ۱۸۶۵
- شماره مطلب: ۱۱۵۴
-
چاپ
در حریم تو
زیر ایوانت اگر روزی کبوتر میشدم
آنقدر پر میزدم در خون که پرپر میشدم
آتشم گل کرد و بالم سوخت با پروانهها
کاش چون پروانه در آتش شناور میشدم
کاش در هنگام توفان سیاه نیزهها
مرهمی بر زخم خونین برادر میشدم
ای سر انگشت جنون در فصل رقص عاشقان
زخمهای گر می زدی تا شعلهورتر میشدم
سوی تو پر میزدم، با بوی تو پر میزدم
از شمیم روح انگیزت معطر میشدم
با برادر گفت زینب: کاش بی تو در جهان
مرغ بی پر، باغ بی بر، نخل بی سر میشدم
در حریم تو کبوترها به باران میرسند
گر به کویت راه میبردم کبوتر میشدم . . .
در حریم تو
زیر ایوانت اگر روزی کبوتر میشدم
آنقدر پر میزدم در خون که پرپر میشدم
آتشم گل کرد و بالم سوخت با پروانهها
کاش چون پروانه در آتش شناور میشدم
کاش در هنگام توفان سیاه نیزهها
مرهمی بر زخم خونین برادر میشدم
ای سر انگشت جنون در فصل رقص عاشقان
زخمهای گر می زدی تا شعلهورتر میشدم
سوی تو پر میزدم، با بوی تو پر میزدم
از شمیم روح انگیزت معطر میشدم
با برادر گفت زینب: کاش بی تو در جهان
مرغ بی پر، باغ بی بر، نخل بی سر میشدم
در حریم تو کبوترها به باران میرسند
گر به کویت راه میبردم کبوتر میشدم . . .