- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۱/۱۹
- بازدید: ۲۲۶۴
- شماره مطلب: ۱۱۲۸
-
چاپ
توبه
بدون کفش و کلاه
بدون تیغ و سلاح
امیر بود ولی چون اسیر میآید
چه هیبتی دارد
یکی ست اما انگار لشکر آمده است
سلام آزاده
گذاشت مادر تو اسم بامسمایی
برای تو ای حُر
حر از زمین برخاست
و تیغ تیز کشید و به جنگ یاران رفت
چه مرگ شیرینی
که لحظه آخر
امام، مژده دهد: توبهات قبولشده است
-
قرآن ناطق
قرآن ناطقی
بر روی نیزه، رأسِ تو در حکم بسمله
جسمت به روی خاک حروفِ مُقطعه
-
هنگام غارت
وقتیکه آتش در میان خیمهها افتاد
هنگامِ غارت شد ..
ناگه سران کوفه لرزیدند
بین وسایل نامههای خویش را دیدند
-
بر روی دستهای پدر آمد
آن جنگجو هنوز
گویا بلد نبود
برپا بایستد
بر روی دستهای پدر آمد
آن جنگجو هنوز
صحبت بلد نبود
پس با زبان گریه رجز سر داد
آن جنگجو هنوز
آنقدر بچه بود
-
ما که را کشتیم؟
کاروانی نیزه سردار
در میان خیل زنهای بلا دیده
در کنار آخرین سردار باقی مانده بیمار
غل به پا زنجیر بر گردن به شهر آمد
شور و شادی شام را آکند
توبه
بدون کفش و کلاه
بدون تیغ و سلاح
امیر بود ولی چون اسیر میآید
چه هیبتی دارد
یکی ست اما انگار لشکر آمده است
سلام آزاده
گذاشت مادر تو اسم بامسمایی
برای تو ای حُر
حر از زمین برخاست
و تیغ تیز کشید و به جنگ یاران رفت
چه مرگ شیرینی
که لحظه آخر
امام، مژده دهد: توبهات قبولشده است