- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۱/۰۲
- بازدید: ۱۷۵۴
- شماره مطلب: ۱۱۱۴
-
چاپ
ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند دوم: نقش کبریا
انگار کربلا، رقمِ خامۀ خداست
یا پردهای نگاشته از نقش کبریاست
یک سوی، نقشِ روشنِ سبز و سپید را
بر آن نگاره بُرد که پیدا و روشناست
یعنی به رنگِ سبز، صف اولیا کشید
سوی دگر سیاهۀ مشؤوم اشقیاست
اما چرا فرات، میان دو سویِ نقش
آنگونه میرود که زلب تشنگان جداست
خورشید را سپید و درخشان کشیده است
انگار چهرِ قدسی سالارِ کربلاست
خورشید در میانه درخشان و گِردِ او
هفتاد و یک سپیدۀ تابان و آشناست
چون شیشۀ چراغ بود چهرِ پیشوا
یا شب چراغِ محفلِ صبرِ جمیلِ ماست
آن شیشه برشکسته ز سنگ جفا چرا؟
وان شب چراغ در کفِ دیوان رها چرا؟
-
کار مسلم
عشق! ای سودای جانها سوخته
ای تو آتشها به جان افروخته
چون کنی با پرنیان سینهها؟گو چه میخواهی میان سینهها؟
-
خط خون
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند،
و آب را که مهر مادر توست
خون تو شرف را سرخگون کرده است
شفق، آینهدار نجابتت،
و فلق محرابی،
که تو در آن
نماز صبح شهادت گزاردهای. -
بند سیزدهم: سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)
شوق تو بهر وصل صبوری گداز بود
در اوج با لهیبِ دلت همتراز بود
یک لحظه تا وصال دگر بیشتر نماند
اما به چشمِ شوقِ تو عمری دراز بود
-
بند دوازدهم: سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)
از بادۀ نگه، دل ما را خراب کن
بر تاک ماندهایم تو ما را شراب کن
لبریز بادۀ نگه توست خُمِّ دهر
ما را به یک صُراحیِ دیگر خراب کن
ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند دوم: نقش کبریا
انگار کربلا، رقمِ خامۀ خداست
یا پردهای نگاشته از نقش کبریاست
یک سوی، نقشِ روشنِ سبز و سپید را
بر آن نگاره بُرد که پیدا و روشناست
یعنی به رنگِ سبز، صف اولیا کشید
سوی دگر سیاهۀ مشؤوم اشقیاست
اما چرا فرات، میان دو سویِ نقش
آنگونه میرود که زلب تشنگان جداست
خورشید را سپید و درخشان کشیده است
انگار چهرِ قدسی سالارِ کربلاست
خورشید در میانه درخشان و گِردِ او
هفتاد و یک سپیدۀ تابان و آشناست
چون شیشۀ چراغ بود چهرِ پیشوا
یا شب چراغِ محفلِ صبرِ جمیلِ ماست
آن شیشه برشکسته ز سنگ جفا چرا؟
وان شب چراغ در کفِ دیوان رها چرا؟