مشخصات شعر

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی

بند نخست: از گلوی غمگن فرات

می‌گریم از غمی که فزون‌تر ز عالَم است

گر نعره برکشم ز گلوی فلک کم است

 

پندارم آنکه پشت فلک نیز خم می‌شود

زین غم که پشت عاطفه زان تا ابد خم است

 

یک نیزه از فراز حقیقت فراتر است

آن سر که در تلاوتِ آیاتِ محکم است

 

ما مردگانِ زنده کجا، کربلا کجا!

بی تشنگی چه سود گر آبی فراهم است

 

جز اشک، زنگِ غفلتم از دل که می‌برد؟

اکنون که رنگِ حیرتِ آیینه دَر هم است

 

اما دلی که خیمه به دشتِ وفا زند

آیینۀ تمام نمای محرّم است

 

وین شوق روشنم به رهایی که در دل است

آغاز آفتاب و سرانجامِ شبنم است

 

آه ای فرات، کاش تو هم می‌گریستی!

آسوده، بی خروش، روان، بهرِ کیستی؟!

ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی

بند نخست: از گلوی غمگن فرات

می‌گریم از غمی که فزون‌تر ز عالَم است

گر نعره برکشم ز گلوی فلک کم است

 

پندارم آنکه پشت فلک نیز خم می‌شود

زین غم که پشت عاطفه زان تا ابد خم است

 

یک نیزه از فراز حقیقت فراتر است

آن سر که در تلاوتِ آیاتِ محکم است

 

ما مردگانِ زنده کجا، کربلا کجا!

بی تشنگی چه سود گر آبی فراهم است

 

جز اشک، زنگِ غفلتم از دل که می‌برد؟

اکنون که رنگِ حیرتِ آیینه دَر هم است

 

اما دلی که خیمه به دشتِ وفا زند

آیینۀ تمام نمای محرّم است

 

وین شوق روشنم به رهایی که در دل است

آغاز آفتاب و سرانجامِ شبنم است

 

آه ای فرات، کاش تو هم می‌گریستی!

آسوده، بی خروش، روان، بهرِ کیستی؟!

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×