- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۱/۰۱
- بازدید: ۳۴۷۵
- شماره مطلب: ۱۱۱۳
-
چاپ
ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند نخست: از گلوی غمگن فرات
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک کم است
پندارم آنکه پشت فلک نیز خم میشود
زین غم که پشت عاطفه زان تا ابد خم است
یک نیزه از فراز حقیقت فراتر است
آن سر که در تلاوتِ آیاتِ محکم است
ما مردگانِ زنده کجا، کربلا کجا!
بی تشنگی چه سود گر آبی فراهم است
جز اشک، زنگِ غفلتم از دل که میبرد؟
اکنون که رنگِ حیرتِ آیینه دَر هم است
اما دلی که خیمه به دشتِ وفا زند
آیینۀ تمام نمای محرّم است
وین شوق روشنم به رهایی که در دل است
آغاز آفتاب و سرانجامِ شبنم است
آه ای فرات، کاش تو هم میگریستی!
آسوده، بی خروش، روان، بهرِ کیستی؟!
-
کار مسلم
عشق! ای سودای جانها سوخته
ای تو آتشها به جان افروخته
چون کنی با پرنیان سینهها؟گو چه میخواهی میان سینهها؟
-
خط خون
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند،
و آب را که مهر مادر توست
خون تو شرف را سرخگون کرده است
شفق، آینهدار نجابتت،
و فلق محرابی،
که تو در آن
نماز صبح شهادت گزاردهای. -
بند سیزدهم: سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)
شوق تو بهر وصل صبوری گداز بود
در اوج با لهیبِ دلت همتراز بود
یک لحظه تا وصال دگر بیشتر نماند
اما به چشمِ شوقِ تو عمری دراز بود
-
بند دوازدهم: سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)
از بادۀ نگه، دل ما را خراب کن
بر تاک ماندهایم تو ما را شراب کن
لبریز بادۀ نگه توست خُمِّ دهر
ما را به یک صُراحیِ دیگر خراب کن
ترکیب بند عاشورایی علی موسوی گرمارودی
بند نخست: از گلوی غمگن فرات
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک کم است
پندارم آنکه پشت فلک نیز خم میشود
زین غم که پشت عاطفه زان تا ابد خم است
یک نیزه از فراز حقیقت فراتر است
آن سر که در تلاوتِ آیاتِ محکم است
ما مردگانِ زنده کجا، کربلا کجا!
بی تشنگی چه سود گر آبی فراهم است
جز اشک، زنگِ غفلتم از دل که میبرد؟
اکنون که رنگِ حیرتِ آیینه دَر هم است
اما دلی که خیمه به دشتِ وفا زند
آیینۀ تمام نمای محرّم است
وین شوق روشنم به رهایی که در دل است
آغاز آفتاب و سرانجامِ شبنم است
آه ای فرات، کاش تو هم میگریستی!
آسوده، بی خروش، روان، بهرِ کیستی؟!