- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۱/۰۹
- بازدید: ۲۱۶۴
- شماره مطلب: ۱۱۰۸
-
چاپ
مرگ زانو زد
ناگه از اوج یقین
بر زمین سایید پیشانی مردانی ز جنس نور
نورِ خونآلوده پیشانی آنها
گرد از چشم زمانها رُفت
در کنار پیکر آنها چنان اسبی
هر یک از سرها
بر فراز تختی از نیزه به بالا رفت
چون نباید بر زمین باشد
آن سری که پرچم دین است
-
قرآن ناطق
قرآن ناطقی
بر روی نیزه، رأسِ تو در حکم بسمله
جسمت به روی خاک حروفِ مُقطعه
-
هنگام غارت
وقتیکه آتش در میان خیمهها افتاد
هنگامِ غارت شد ..
ناگه سران کوفه لرزیدند
بین وسایل نامههای خویش را دیدند
-
بر روی دستهای پدر آمد
آن جنگجو هنوز
گویا بلد نبود
برپا بایستد
بر روی دستهای پدر آمد
آن جنگجو هنوز
صحبت بلد نبود
پس با زبان گریه رجز سر داد
آن جنگجو هنوز
آنقدر بچه بود
-
ما که را کشتیم؟
کاروانی نیزه سردار
در میان خیل زنهای بلا دیده
در کنار آخرین سردار باقی مانده بیمار
غل به پا زنجیر بر گردن به شهر آمد
شور و شادی شام را آکند
مرگ زانو زد
ناگه از اوج یقین
بر زمین سایید پیشانی مردانی ز جنس نور
نورِ خونآلوده پیشانی آنها
گرد از چشم زمانها رُفت
در کنار پیکر آنها چنان اسبی
هر یک از سرها
بر فراز تختی از نیزه به بالا رفت
چون نباید بر زمین باشد
آن سری که پرچم دین است