- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۰۱
- بازدید: ۴۰۷۲
- شماره مطلب: ۱۰۹۷
-
چاپ
میلاد عشق تا قصّۀ سرخ لبّیک
خدا شراب تو را در دهان گلها ریخت، شمیم عشق تو در باغ کهکشان پیچید
فرشتگان همه سرمست کوثرت بودند، که ماه روی گلت را به این جهان بخشید
به یمن مقدم سبزت جهان منوّر شد، حریر ظلمت شبها ستاره پرور شد
زمین به هرم نفسهایتان معطّر شد، ترانههای سحر از لبت تبسّم چید
میان غربت پسکوچههای سرد خزان، شنید صبح غزل نغمههای جاویدان
کشید غنچۀ سرخی به دامنت باران و خاکهای زمین طرحی از چمن پوشید
دوشنبههای زمان یکبهیک بلند شدند، به دستهای علی رشتهرشته بند شدند
رسید مژده سحرگاه لیلهالقدری، رسیده است به اینجا قبیلۀ خورشید
شکوه کعبه تو را در طواف خود پیچید، به سوز العطشت قلب آسمان لرزید
شراب سرخ شهادت به نیزهها جوشید، و یاس خم شد و گلهای سرخ را بوسید
گلوی مرثیهها خطبهخوان مولا شد، و سوگوارۀ شب گریههای زهرا شد
فرشتگان همه امّ یجیب میخواندند، طنین زمزمه در سوگ آسمان بارید
ستارههای غم از چشمهای تاسوعا، چکید بر تن سجّادههای عاشورا
تپید داغ تو در قلب ماهبانوها، امید میشود از ظهر کربلا تبعید
غروب آینهها یکبهیک مجسّم شد، و کوچههای مدینه قرین ماتم شد
شروع شام غریبان شب محرّم شد، و بغض از دل آتشفشان غم جوشید
شبیه هالۀ نوری شکوه خورشیدی، چه سرخ در دل دامان شب درخشیدی
شهاب روح بلندت به آسمان پیوست، هزار بار زمین دور آسمان چرخید
-
از کعبه به خونخواهی این قوم به پاخیز
آشوب به غارت بَرد این قافلهها را
صدها پَر جاماندۀ این چلچلهها را
از کعبه به خونخواهی این قوم به پا خیز
پاسخ بدهد خنجرتان حرملهها را
-
گل نیلوفر
آهسته میسوزد در آتش بالهایم، بابا ببین گنجشک بیبال و پرت را
آن دستهای بی مروّت میکشاند، بر خارها با تازیانه دخترت را
بابا ببین! این گرگهای وحشی شام، امشب برهنهپایمان زنجیر کردند
در کوچهها با شور و دف ما را دواندند، دیدی صبوریهای یاس پرپرت را
-
آیههای کوثرش اعجاز کرد
بیامان بغض ملائک میشکست، خلوت خاموش هر ناقوس را
آسمان واژه به واژه مینوشت، غربت شبهای اقیانوس را
دستهای تیرۀ کفر و حسد، میزند سیلی به روی ماه شب
بغض میریزد درون چاه شب، تارها سازد غمی محسوس را
با سکوت مرگبارش فتنهای، میشکافد سینۀ آیینه را
سنگها آهسته پرپر میکنند، سینه سرخِ در قفس را
-
بانوی آب و آینه
دریای پرسخاوت و موّاج کائنات
بانوی آب و آینهای کشتی نجات
از آسمان هفتم تا پهنۀ زمین
روشنتری تو از همۀ جلوههای ذات
حتی فرشتگان خدا غبطه میخورند
بر زمزم زلال تو ای کوثر حیات
میلاد عشق تا قصّۀ سرخ لبّیک
خدا شراب تو را در دهان گلها ریخت، شمیم عشق تو در باغ کهکشان پیچید
فرشتگان همه سرمست کوثرت بودند، که ماه روی گلت را به این جهان بخشید
به یمن مقدم سبزت جهان منوّر شد، حریر ظلمت شبها ستاره پرور شد
زمین به هرم نفسهایتان معطّر شد، ترانههای سحر از لبت تبسّم چید
میان غربت پسکوچههای سرد خزان، شنید صبح غزل نغمههای جاویدان
کشید غنچۀ سرخی به دامنت باران و خاکهای زمین طرحی از چمن پوشید
دوشنبههای زمان یکبهیک بلند شدند، به دستهای علی رشتهرشته بند شدند
رسید مژده سحرگاه لیلهالقدری، رسیده است به اینجا قبیلۀ خورشید
شکوه کعبه تو را در طواف خود پیچید، به سوز العطشت قلب آسمان لرزید
شراب سرخ شهادت به نیزهها جوشید، و یاس خم شد و گلهای سرخ را بوسید
گلوی مرثیهها خطبهخوان مولا شد، و سوگوارۀ شب گریههای زهرا شد
فرشتگان همه امّ یجیب میخواندند، طنین زمزمه در سوگ آسمان بارید
ستارههای غم از چشمهای تاسوعا، چکید بر تن سجّادههای عاشورا
تپید داغ تو در قلب ماهبانوها، امید میشود از ظهر کربلا تبعید
غروب آینهها یکبهیک مجسّم شد، و کوچههای مدینه قرین ماتم شد
شروع شام غریبان شب محرّم شد، و بغض از دل آتشفشان غم جوشید
شبیه هالۀ نوری شکوه خورشیدی، چه سرخ در دل دامان شب درخشیدی
شهاب روح بلندت به آسمان پیوست، هزار بار زمین دور آسمان چرخید