- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۱۳
- بازدید: ۱۴۰۱۸
- شماره مطلب: ۱۰۹۶
-
چاپ
آیههای کوثرش اعجاز کرد
بیامان بغض ملائک میشکست، خلوت خاموش هر ناقوس را
آسمان واژه به واژه مینوشت، غربت شبهای اقیانوس را
دستهای تیرۀ کفر و حسد، میزند سیلی به روی ماه شب
بغض میریزد درون چاه شب، تارها سازد غمی محسوس را
با سکوت مرگبارش فتنهای، میشکافد سینۀ آیینه را
سنگها آهسته پرپر میکنند، سینه سرخِ در قفس را
لحظهلحظه آفتاب مهربان، روی دست کهکشان جان میدهد
بیامان بر دوش صحرا میبرند، بادها خاکستر ققنوس را
آه! قلب آسمان در خون نشست، دردها پهلوی دریا را شکست
کولهبار غصّهها آرام بست، با خودش دنیایی از افسوس را
بال در بال شفق پرواز کرد، آیههای کوثرش اعجاز کرد
میکشد آه بلندی کهکشان، محنت شبهای اقیانوس را
بذر ایمان در دل شب کاشتند، پرچم آزادگی افراشتند
با شجاعت از میان برداشتند، تاروپود ظلمت سالوس را
میرسد بانگ رحیل کاروان، تکسوار سبزپوش مهربان
مینشاند بر دل هفتآسمان، نغمههای پاک یا قدّوس را
-
از کعبه به خونخواهی این قوم به پاخیز
آشوب به غارت بَرد این قافلهها را
صدها پَر جاماندۀ این چلچلهها را
از کعبه به خونخواهی این قوم به پا خیز
پاسخ بدهد خنجرتان حرملهها را
-
گل نیلوفر
آهسته میسوزد در آتش بالهایم، بابا ببین گنجشک بیبال و پرت را
آن دستهای بی مروّت میکشاند، بر خارها با تازیانه دخترت را
بابا ببین! این گرگهای وحشی شام، امشب برهنهپایمان زنجیر کردند
در کوچهها با شور و دف ما را دواندند، دیدی صبوریهای یاس پرپرت را
-
بانوی آب و آینه
دریای پرسخاوت و موّاج کائنات
بانوی آب و آینهای کشتی نجات
از آسمان هفتم تا پهنۀ زمین
روشنتری تو از همۀ جلوههای ذات
حتی فرشتگان خدا غبطه میخورند
بر زمزم زلال تو ای کوثر حیات
آیههای کوثرش اعجاز کرد
بیامان بغض ملائک میشکست، خلوت خاموش هر ناقوس را
آسمان واژه به واژه مینوشت، غربت شبهای اقیانوس را
دستهای تیرۀ کفر و حسد، میزند سیلی به روی ماه شب
بغض میریزد درون چاه شب، تارها سازد غمی محسوس را
با سکوت مرگبارش فتنهای، میشکافد سینۀ آیینه را
سنگها آهسته پرپر میکنند، سینه سرخِ در قفس را
لحظهلحظه آفتاب مهربان، روی دست کهکشان جان میدهد
بیامان بر دوش صحرا میبرند، بادها خاکستر ققنوس را
آه! قلب آسمان در خون نشست، دردها پهلوی دریا را شکست
کولهبار غصّهها آرام بست، با خودش دنیایی از افسوس را
بال در بال شفق پرواز کرد، آیههای کوثرش اعجاز کرد
میکشد آه بلندی کهکشان، محنت شبهای اقیانوس را
بذر ایمان در دل شب کاشتند، پرچم آزادگی افراشتند
با شجاعت از میان برداشتند، تاروپود ظلمت سالوس را
میرسد بانگ رحیل کاروان، تکسوار سبزپوش مهربان
مینشاند بر دل هفتآسمان، نغمههای پاک یا قدّوس را