- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۲/۰۹
- بازدید: ۲۰۶۲
- شماره مطلب: ۱۰۷۴
-
چاپ
خورشید داغ
من غصه میخورم، پسرم چشم میخورد
با او نبی و فاطمه هم چشم میخورد
هر جا مکن گسیل ز حُسنت ملاحتی
آهو اگر رود ز حرم چشم میخورد
شد آب چشم اهل حرم در نظارهات
خورشید داغ، چند رقم چشم میخورد
ایمن مباش از زره چشم تنگ خویش
این تن زنی چو چشم به هم چشم میخورد
تیغی دهان گشوده به بالای معنیات
ابروی تو غلط نکنم چشم میخورد
-
سلطان کربلا حسن است
دعای زندهدلان صبح و شام یا حسن است
که موی تیره و روی سپید با حسن است
حسین میشنوم هرچه یاحسن گویم
دو کوه هست ولی کوه بیصدا حسن است -
شور و شیرین
به یاد آن لب شیرین که مصطفی بوسید
ز پا درآورد آخر سرشک شور مرا
-
حاصل عمر
یک مصرع است حاصل عمری که داشتم:
یار آمد و گرفت و به بندم کشید و برد
-
بساط گریه
«تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد»
شنیدهام که گدا موج میزند به درت
سرای جود تو خالی ز مستمند مباد
خورشید داغ
من غصه میخورم، پسرم چشم میخورد
با او نبی و فاطمه هم چشم میخورد
هر جا مکن گسیل ز حُسنت ملاحتی
آهو اگر رود ز حرم چشم میخورد
شد آب چشم اهل حرم در نظارهات
خورشید داغ، چند رقم چشم میخورد
ایمن مباش از زره چشم تنگ خویش
این تن زنی چو چشم به هم چشم میخورد
تیغی دهان گشوده به بالای معنیات
ابروی تو غلط نکنم چشم میخورد