- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۱۳
- بازدید: ۱۴۲۰۴
- شماره مطلب: ۱۰۳۵
-
چاپ
عصر عاشورا
بوی دود ربنایی سوخته
میوزد در خیمههایی سوخته
دیدهام در قاب زنجیری سیاه
عکسهای کربلایی سوخته
یک نفر دارد میان کـعبهاش
مینهد سنگ بنایی سـوخته
آه ای دریای بی احــساس آی
آب میخواهد صدایی سـوخته
کشتیای افتاده درامواج دود
در کنارش ناخدایی سـوخته
کاروان شعله دارد میرود
در پیاش دامان و پایی سوخته
در پی عمامهای خاکسترین
میرود آل عبایی سوخته
آی جـبــراییل بالت را بپای
هست این غار حرایی ســوختـه
-
ختم دو دست
به روی سینۀ تو، جای بوسه حتّی نیست
وَ زخم خوردهتر از پیکرت، در این جا نیست
چه فکر میکند این جوی چشمْتنگ و خسیس؟
سرابِ برکۀ کوچک، حریف دریا نیست
-
سیمرغ فدایی
دل من بر سر این دار، صفایی دارد
وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد
خانۀ پیرزنی، خلوت زاویۀ من
هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد
-
سیمرغ
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را براى رضاى خدا نکرد
پر میگشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوۀ بى انتها نکرد -
هر سال با حسین تو تحویل میشود
گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل میشود
قحطـی اسـتعاره وتمثـیلمیشود
قوت گرفت شایعه میگفت بعد از این
هر صورتی به آینه تحمیل میشود
حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا
گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل میشود
عصر عاشورا
بوی دود ربنایی سوخته
میوزد در خیمههایی سوخته
دیدهام در قاب زنجیری سیاه
عکسهای کربلایی سوخته
یک نفر دارد میان کـعبهاش
مینهد سنگ بنایی سـوخته
آه ای دریای بی احــساس آی
آب میخواهد صدایی سـوخته
کشتیای افتاده درامواج دود
در کنارش ناخدایی سـوخته
کاروان شعله دارد میرود
در پیاش دامان و پایی سوخته
در پی عمامهای خاکسترین
میرود آل عبایی سوخته
آی جـبــراییل بالت را بپای
هست این غار حرایی ســوختـه