- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۲۴
- بازدید: ۳۹۲۰
- شماره مطلب: ۱۰۲۳
-
چاپ
اینجا همه آب خوردند از دستهای زلالی
افتاده دست بلندی، در پای یک مشک خالی
پیش نگاه شریعه، در همین جا، این حوالی
ظرفیت چشم او را، کیفیت این سبو را
هرگز نخواهید فهمید ای ظرفهای سفالی
اینجا همه تشنه هستند، این واقعیت ندارد
این حرفها را در آورد از خود فرات خیالی
دیگر نمانده عمودی در خیمهات تا بخیزی
دستی نمانده برایت تا چشم خود را بمالی
تو دست دادی و جایش یک مشتِ پر را خریدی
پس بالهایت گرانند باید به بالت ببالی
گفتی برادر بیاید، این بوی سیب از حسین است
چشمی نداری ببینی، آمد ولی با چه حالی
گفتند آیا عمو رفت؟ گفتند و انقدر گفتند
شاید جوابی بگیرند این جملههای سؤالی
دیدم قیامت به پا شد، چشمی به حرف آمد و گفت:
اینجا همه آب خوردند از دستهای زلالی
بعد از تو باید بخشکد اندام هر چه که دریاست
بعد از تو باید ببارد این آسمان، خشکسالی
-
ختم دو دست
به روی سینۀ تو، جای بوسه حتّی نیست
وَ زخم خوردهتر از پیکرت، در این جا نیست
چه فکر میکند این جوی چشمْتنگ و خسیس؟
سرابِ برکۀ کوچک، حریف دریا نیست
-
سیمرغ فدایی
دل من بر سر این دار، صفایی دارد
وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد
خانۀ پیرزنی، خلوت زاویۀ من
هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد
-
سیمرغ
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را براى رضاى خدا نکرد
پر میگشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوۀ بى انتها نکرد -
هر سال با حسین تو تحویل میشود
گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل میشود
قحطـی اسـتعاره وتمثـیلمیشود
قوت گرفت شایعه میگفت بعد از این
هر صورتی به آینه تحمیل میشود
حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا
گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل میشود
اینجا همه آب خوردند از دستهای زلالی
افتاده دست بلندی، در پای یک مشک خالی
پیش نگاه شریعه، در همین جا، این حوالی
ظرفیت چشم او را، کیفیت این سبو را
هرگز نخواهید فهمید ای ظرفهای سفالی
اینجا همه تشنه هستند، این واقعیت ندارد
این حرفها را در آورد از خود فرات خیالی
دیگر نمانده عمودی در خیمهات تا بخیزی
دستی نمانده برایت تا چشم خود را بمالی
تو دست دادی و جایش یک مشتِ پر را خریدی
پس بالهایت گرانند باید به بالت ببالی
گفتی برادر بیاید، این بوی سیب از حسین است
چشمی نداری ببینی، آمد ولی با چه حالی
گفتند آیا عمو رفت؟ گفتند و انقدر گفتند
شاید جوابی بگیرند این جملههای سؤالی
دیدم قیامت به پا شد، چشمی به حرف آمد و گفت:
اینجا همه آب خوردند از دستهای زلالی
بعد از تو باید بخشکد اندام هر چه که دریاست
بعد از تو باید ببارد این آسمان، خشکسالی