- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۲۱
- بازدید: ۹۲۹۲
- شماره مطلب: ۱۰۱۶
-
چاپ
چقدر فاصله افتاده بین ابرویت!
نسیم روضه وزیدن گرفته در مویت
غروب میچکد از تارهای گیسویت
کجاست جای لبم روی ماه پیشانیت
چقدر فاصله افتاده بین ابرویت!
کنار خیمه به من رو زدی چگونه شده ست
کنار علقمه افتاده بر زمین رویت؟!
هنوز هم که تو در فکر احترام منی
بس است این همه سختی مده به بازویت
چه عطر یاس نجیبی گرفتهای انگار
نشسته بانوی پهلو شکسته پهلویت!
-
نشسته روی دوشت آبشارها
سرودن از لب تو با انارها
و راوی شکفتنت بهارها
به پاک بودن تو غبطه میخورند
زلالی تمام چشمه سارها
-
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
منظومۀ دهر نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خورشید برادرم! توکه میرفتی
انگار غروب عمر زینبشده بود
-
دلی دوتا و قد و قامتی دوتا تر از آن
اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت...!
برو حسین که دست خدا به همراهت
دعای حرز لبم را به گردنت بستم
برو حسین که این بوسهها به همراهت
چقدر فاصله افتاده بین ابرویت!
نسیم روضه وزیدن گرفته در مویت
غروب میچکد از تارهای گیسویت
کجاست جای لبم روی ماه پیشانیت
چقدر فاصله افتاده بین ابرویت!
کنار خیمه به من رو زدی چگونه شده ست
کنار علقمه افتاده بر زمین رویت؟!
هنوز هم که تو در فکر احترام منی
بس است این همه سختی مده به بازویت
چه عطر یاس نجیبی گرفتهای انگار
نشسته بانوی پهلو شکسته پهلویت!