دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مستی تمامی ندارد...

 مستی تمامی ندارد، حتی اگر تاک افتاد

حتی اگرساقی مست، خود نیزعطشناک افتاد

 

آزاده حُرّی که یک عمر زندانی تیرگی بود

بال وپرش را تکان داد، آزاد شد پاک افتاد

مست تو هستم شراب اگر بگذارد

محو توأم اشک ناب اگر بگذارد

مست تو هستم شراب اگر بگذارد

 

کوفه بدک نیست از برای مناجات

آن نگه نیمه خواب اگر بگذارد

حتی خدا به حال زمین گریه می‌کند

در نیمه راه قصّه اگر کاروان نشست

با او جهان دچار سکون شد جهان نشست

 

دنیا مدار گردش خود را سیاه خواست

خورشید از این قرار ته کهکشان نشست

کوتاه سروده
لبان خشکیده

ای آب تو را هر آن که  بر ما بسته است

چون خار کمر به قتل گل‌ها بسته است

خشکیده لبان کوچک غنچۀ من

   ماندن و نماندنش به تو وابسته است

خلیل ماهی تشنه به این منا آورد

برای تو عسل و شیر را خدا آورد

 خدا به دست خودش آب تشنه را آورد

 

برای این که بفهمیم عشق عادی نیست

خدا دلیل خودش را به نیزه‌ها آورد

برای خاطر چشمان دختر اینجا بود

به چشم‌های خودش دیگر اعتماد نداشت

 به عکس دخترکی خیره شد به یاد نداشت

 

برای خاطر چشمان دختر اینجا بود

وگر نبود به تقدیر اعتقاد نداشت

آهای دست عزیزی که اوّل عشقی

دلت گرفته چرا حال تو خراب شده است

عزیز، چشم قشنگت چرا پرآب شده است

 

مگر که کودک من عیب و علّتی دارد

 جواب داری و امّا دلت کباب شده است

جواب تشنگی‌ات در کجای این خاک است؟

دوباره سر بزن ای آفتاب خون‌آلود

بتاب بر شب این ذرّه‌­های دوداندود

 

زمان بدون بهار و زمین عقیم نبود

اگر رگان درختان مسیر خون تو بود

کوتاه سروده
آینۀ آب غرق حیرت مانده

افتاد عطش پای در پای لبت

خشک است کبود و خشک صحرای لبت

 

آینۀ آب غرق حیرت مانده

خشکش زده رود از تماشای لبت

مشک از خجالت قطره قطره آب می‌شد

یک آسمان خورشید تنها مانده با تو

صدپاره زخم کهنه‌ام جامانده با تو

 

شرح غزل‌هایی که طوفان است و آتش

 در ذهن خاک‌آلوده حالا مانده با تو

نیزه‌ها سربه­ سر ستاره شدند

کاروان رفت و موج موج سکوت بر لب تشنه خیز دریا ماند

آه از آن خیمه‌­های سوخته دل، شانه­‌هایی تکیده تنها ماند

 

کاروان رفت و دشت خالی شد، نیزه‌ها سربه­ سر ستاره شدند

آفتاب از کنار ماه گذشت، دست‌های بریده بر جا ماند

از سمت شرق علقمه فانوس می‌وزید

دیشب به خواب قافله کابوس می‌وزید

در بهت لال صاعقه ناقوس می‌وزید

 

از دست تک‌سوار عطش در عمیق شب

از سمت شرق علقمه فانوس می‌وزید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×