دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تقدیم به آستان حضرت رباب (س)
گریۀ بی حساب

تا طفلی می‌گه آب گریه‌م میگیره

من از اسم رباب گریه‌م می‌گیره

 

همیشه وقتی «بابا آب داد»و

می‌خونم تو کتاب گریه‌م میگیره

 

تشنگی

 

به یادت برگزینم تشنگی را

که با تو همنشینم تشنگی را

 

تلاش خویش را کردم که شاید

ز لب‌هایت بچینم تشنگی را

ابر بهار

در پنجۀ داغ، قد کمانی شده است

نامی که به صبر، جاودانی شده است

 

چشمش که به آب می‌خورد، می‌بارد

چون ابر بهار ناگهانی شده است

آبروی میدان

این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است

آسمان زیر سم مرکب او حیران است

 

پنجه در پنجۀ آتش فکند گاه نبرد

دشت از هیبت این واقعه سرگردان است

شعر عاشورایی سهیل محمودی
اشتیاق

با صدف تا بود برابر چشم ریزد از ماتم تو گوهر چشم کور بادا ز چشم زخم زمان گر نگرید به سوگ تو هر چشم 

بند دوازدهم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

ای پهنۀ لطف تو به اندازۀ دریا

مضمون غزل‌های تر و تازۀ دریا

 

آن روز که لب تشنه برون آمدی از آب

پاشید بلافاصله شیرازۀ دریا

دستی نمانده تا بگذارم به شانه‌ات

داغی که ماند بر دل هفت آسمان فقط

داغ تو بود و غربت این کودکان فقط

 

یک مشک پاره پاره و قلبی شکسته است

میراث جاودانه‌ام از این جهان فقط

ابر و باران

می‌خواست ابر باشد و باران بیاورد

بوی بهار را به بیابان بیاورد

 

حرف از بهار بود و فرات انتظار داشت

دریادلی تلاطم طوفان بیاورد

بند چهارم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

برداشت به نام علی اول قدمش را

در چهره نهان کرد زوایای غمش را

 

امروز قسم خورده که با آب بیاید

از خاطر خود می‌برد آیا قسمش را؟

 

بند دوم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

پوشیده زره را و مهیای سفر بود

می‌رفت ولی از همه دلسوخته‌تر بود

 

خورشید که در بدرقه‌اش دست تکان داد

از مشتریان پر و پا قرص قمر بود

بند یکم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

هر جا عَلم میر و علمدار بلند است

فریاد عطش از در و دیوار بلند است

 

از سرو بپرسید چرا در نظر خاک

قدی که برافراشته بسیار بلند است

 

بند بیست و چهارم از ترکیب بند حضرت عباس (ع)

از ذهن حرم پاک شده خاطرۀ آب

تعریف کند یک نفر از منظرۀ آب

 

درها همه بسته‌ست به دریا و به ساحل

ساقی نفسی تازه کن از پنجرۀ آب

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×