دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کشتۀ نماز

آب فرات! موج مزن، پیش روی من

رفتیم و مانْد بر دل تو، آرزوی من

 

آب فرات! در شکن پیچ و تاب تو

افتاده عکسِ موجِ پریشانِ موی من

 

آب بی‌آبرو

 

در حیرتم که آب، مگر آبرو نداشت؟

گر آبروی داشت، چرا رو به او نداشت؟

 

لب‌تشنه شاهِ تشنه‌لبان در لب فرات

جز جرعه‌ای ز آب، دگر آرزو نداشت

قحط آب

چرا از دیده اشک غم نبارم، چون سحاب، امشب؟

چگونه ز استراحت ره دهم بر دیده، خواب، امشب؟

 

شنیدستم به دشت کربلا از ظلم اهل کین

بُوَد اندر حریم شاه خوبان، قحط آب، امشب

 

 

مهر فاطمه

در کربلا که موج زند، آب روی آب

از قحط آب گشته به پا های‌وهوی آب

 

در ساحل فرات که خود مَهرِ فاطمه است

دارند کودکان حسین، آرزوی آب

 

گیسوی موج

چون ره نیافتند، شهیدان به سوی آب

زد دست بر سر از غم ایشان، سبوی آب

 

می‌کرد بهر تشنه‌لبان، نوحه در فرات

شد گریه از حباب، گره در گلوی آب

 

 

موج عطش

چسان به کرببلا می‌کنی گذار؟ ای آب!

مگر نه‌ای ز شه تشنه شرم‌سار؟ ای آب!

 

هنوز بهر تو گویا به خیمه‌گه دارد

سکینه در ره عبّاس، انتظار، ای آب!

 

شکایت بی‌حساب

ز جور تو ز کفم رفت صبر و تاب، ای آب!

بده سؤال مرا از وفا جواب، ای آب!

 

ز ظلم‌ها که نمودی به اهل‌بیت حسین

شکایت است مرا از تو بی‌حساب، ای آب!

 

 

نایاب

تشنگی شد آشکار و آب شد نایاب، آب

تشنه‌لب هم کودک و هم مادر و هم باب، آب

 

نوگلانِ باغ طاها از عطش پژمرده‌اند

تا نخشکیده، کنید این باغ را شاداب، آب

 

قیمت جان

نایاب شد چو در حرم بوتراب، آب

شد قلب کودکان همه از التهاب، آب

 

ورد زبان خیل عزیزان بوتراب

بودی در آن زمین به دو صد اضطراب، آب

 

تا آخرین نفس

از آتش عطش، جگرم شد کباب، آب

هم‌ سوز تشنه‌کامی و هم آفتاب، آب

 

ای آب! آبروی خود امروز، حفظ کن

خود را رسان به تشنه‌لبان با شتاب، آب!

 

سقّای تشنه

سقّای تشنه‌‌ای، همه عالم فدای تو!

بگْذار سیل اشک فشانم به پای تو

 

باران گریه‌های صمیمانه‌ی من است

تاوان تشنه ماندن اهل سرای تو

 

سقّای حرم

جان عمو! برای حرم، فکر آب کن

رفع عطش، ز عترت «ختمی مآب» کن

 

سقّای تشنگان حریم خدا تویی

از بهر تشنگان حرم، فکر آب کن

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×