دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
گنج در کنج خرابه است

پدرم شانه بزن، شانه بزن موی مرا

باز کن، باز ببند باز تو گیسوی مرا

 

باز کن چشم که یکبار دگر باز کنی

گرۀ کور شده بین دو ابروی مرا

 

این بار هم سه‌شعبه...

چسبیده است سینه به سینه به دلبرش

افتاده است پیکر او روی پیکرش

 

روی هزار و نهصد و پنجاه زخم بود

از تیغ و داس و نیزه و خنجر سراسرش

 

طفل یتیم، حس یتیمی نداشته

بر روی خاک، بال و پر خویش می‌‌زند

دارد دوباره او به سر خویش می‌‌زند

 

طفل یتیم، حس یتیمی نداشته

حالا عجیب بر جگر خویش می‌‌زند

 

أین الحبیب؟

دست در دست باد می‌‌ریزد

به روی شانه گیسوان سپید

موج در موج می‌‌تراود نور

از دو چشمش، دو چشمۀ خورشید

 

پرستوی یتیم

روی دشتی از خون

روی تلی از خاک

ایستاده به تماشای عمو

می‌وزد باد و رخ سوخته‌ای می‌‌سوزد

می‌وزد باد و ترک‌های لبش شعله‌ور است

 

عباس می‌‌شوم علمم را بیاوری

 

با عمه گفت: کشت مرا سوز این نفس

من را بزرگ کرده برای همین نفس

با آخرین توانم و تا آخرین نفس

 

گنجینۀ اسرار

زیر ایوان طلایت بخت با من یار شد

شور و حالم قیل و قال کوچه و بازار شد

 

هرکسی عمّان نخواهد شد مگر در خانه‌ات

در حرم بودم، دلم گنجینۀ اسرار شد

 

والله که کشتی نجات است حسین

فرماندۀ کل کائنات است حسین

معنای نماز و صلوات است حسین

 

ای آنکه برات کربلا می‌‌خواهی

در دست کرامتش برات است حسین

 

حالا تو را هجا به هجا گریه می‌‌کنم

جای گله ز فاصله‌ها گریه می‌‌کنم

با نام سیدالشّهدا گریه می‌‌کنم

 

من که تمام عمر ز داغت گریستم

در بین قبر هم چه بسا گریه می‌‌کنم

 

گفت در روضه به دنبال چه می‌گردی تو؟

ذرۀ خاکم و با عشق تو زر می‌گردم

نامت ‌آید به میان، زیر و زبر می‌گردم

 

کفتر جلد حریم تو‌ام آقا، یعنی

هر کجا می‌روم آخر به تو بر می‌گردم

 

کرب و بلایی‌ام کن

 بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی

عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی

 

در غفلت از قیامت، با شعلۀ جهالت

آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی

 

بیا و روضۀ کرب و بلا بخوان امشب

غروب روز سه‌شنبه دلم هوایی توست

و عاجزانه نگاهش به میزبانی توست

 

غروب روز سه‌شنبه دوباره می‌‌خوانم

بیاکه لحظۀ امداد آسمانی توست

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×