دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مهمان می‌رسد

                   

بوی غم، بوی جدایی، بوی هجران می‌رسد

کربلا آغوش خود واکن که مهمان می‌رسد

ناقه‌ام در گل نشته چاره‌ای کن یا حسین

دیر اگر آیی کنارم بر لبم جان می‌رسد

نشان کربلا

                  

چیزی نمانده تا برسد کاروانشان

از دورها به چشم می آید نشانشان

 

از پرده‌های سردر محمل مشخص است

هرگز نداده است نسیمی تکانشان

صلّی اللّه علیک یا اباعبداللّه الحسین

                       

او تا رسید گریۀ دنیا شروع شد

سینه زنی عالم بالا شروع شد

 

این حسّ مادرانه که دست خودش نبود

دلشوره‌های زینب کبری شروع شد

معراج میهمان

               

چشم ستاره، حال مرا در نظاره است

معراج میهمان، سر دارالاماره است

 

ای کعبه‌­ام! ز کعبه مرا یک نگاه کن

ای عمر من! نگاه تو عمر دوباره است

سه پردۀ عشق، پردۀ اول

طبع من، باز پر درآورده ست

رو به صحرای محشر آورده ست

کیست این آفتاب خون آلود

کز پس کوه، سر بر آورده ست؟

تا بسازد تغزلی خونین

خنجر آورده، حنجر آورده ست

مریمان قبیله

کاروان سلاله‌های خدا

کاروان امام عاشورا

 

کاروان بهشتیان زمین

کاروان فرشتگان سما

ورود به کربلا

گوید او چون باده خواران الست                              

هر یک اندروقت خود گشتند مست

 

زانبیاء و اولیاء، از خاص و عام                                 

عهد هر یک شد به عهد خود تمام

رسیدن به کربلا

موکب شاه فلک فر، در زمین نینوا

چون فرود آمد «تجلی الله فی وادی طـُوی»

 

تا که خرگاه امامت شد در آنجا استوار

آسمان زد کوس «الرحمن علی العرش استوی»

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×