دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
خورشید

مه دشنۀ آب دیده را می‌ماند

شب یاغی آرمیده را می‌ماند

 

غلتیده به خون میان گودال غروب

خورشید، سرِ بریده را می‌ماند

ترکیب بند حضرت زینب (س)، بند سوم

خواهر نگاه کرد و برادر نگاه کرد

گودال شرمسار به مادر نگاه کرد

 

در بین واژه‌های شناور میان خون

خواهر به زخم‌های مکرر نگاه کرد

 

یا اختی الوداع ... صدا در گلو شکست

زینب به برق تیغۀ خنجر نگاه کرد

کوتاه سروده
گل محمدی

یک سر تن بی سر است و یک سر گودال

کوهی شده از نیزه و خنجر گودال

 

اینجا همه تیغ‌ها معطر شده‌اند

افتاده گلی محمدی در گودال

کوتاه سروده
مگو از ماجرای قتلگاهش

به روی نیزه شد سرها، دوبیتی!

چه آمد بر سر مولا، دوبیتی؟

 

مگو از ماجرای قتلگاهش

شکستی قلب زهرا را، دوبیتی!

کوتاه سروده
دلم آتش گرفت از هرم آهت

شکفتم مثل گل با هر نگاهت

دلم آتش گرفت از هرم آهت

دعا کردم که با لب‌های خشکم

بمیرم در کنار قتلگاهت

گودال

قبول کن که شبیه حصیر افتادی  قبول کن ته گودال گیر افتادی

 مخواه تا که سر من به گریه بند شود  بگو چکار کنم از تنت بلند شود

 

روی خاک‌ها...

هی مصیبت می‌شود تکرار روی خاک‌ها

آسمان جامانده است انگار روی خاک‌ها

 

باورش سخت است اما این وداع آخر است

پشت یک لبخند معنی‌دار روی خاک‌ها

غزال گودال

جنجال بود و...

لب تشنه‌ای درگوشۀ گودال بود و...

خط خون

درختان را دوست می‌دارم که به احترام تو قیام کرده‌اند، و آب را که مهر مادر توست خون تو شرف را سرخگون کرده است

شفق، آینه‌دار نجابتت، و فلق محرابی، که تو در آن نماز صبح شهادت گزارده‌ای.

صحنه را عباس اگر می‌دید، بی‌شک مُرده بود

از تماس تازیانه هر تنی آزرده بود

صحنه را عباس اگر می‌دید بی‌شک مُرده بود

 

تا غروب روز عاشورا خدا خود شاهد است

عمۀ سادات را کوچک کسی نشمرده بود

زخم

دل پر از زخم، نفس زخم، رگ حنجر زخم

گوشه‌ای درته گودال، لب حنجر زخم

 

آسمان پر شده از سر، سر بر نیزه شده

پیکری روی زمین بی سر و، سرتاسر زخم

کوتاه سروده
انگشتری

او فاتحِ بدر و رایت خیبری است

خوب و بدِ خلق را خودش مشتری است

 

بردار! که در رکوع یا در گودال

تنها صلۀ تو کوفه، انگشتری است

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×