دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
طریق وفا

 

ای جان باب! از چه نگیری به بر مرا؟

افکنده‌ای چو اشک، چرا از نظر مرا؟

 

ای مهربان پدر! ز چه نامهربان شدی؟

مهر تو بیش‌تر بُد از این پیش‌تر مرا

کبوتر اشک

 

بگْذار که گلْ‌‌فرش کنم خانه‌ی خود را

جای قدم دلبر جانانه‌ی خود را

 

ساقی شده مهمانم و با برق نگاهش

تسکین دهم امشب، دل دیوانه‌ی خود را

 

گل نیلوفر

 

اگر مثل همیشه دوست داری، دختر خود را

بیا بگْذار روی دامن دختر، سر خود را

 

فراموشم نمی‌گردد که در هر روز، چندین بار

در آغوش محبّت می‌گرفتی، دختر خود را

 

یک کلام

 

سه ساله دخترت افتاده از نفس، بابا!

دگر مرا ببر از کنج این قفس، بابا!

 

به جز تو کآمده‌ای، امشبی به دیدارم

نزد سری به یتیم تو، هیچ ‌کس، بابا!

قصیده‌ استاد همایی برای کتیبه ضریح حضرت مسلم بن عقیل (ع)

اگر جمال عمل خواهی و مقام جمیل

بیا به روضه‌ی درگاه مسلم بن عقیل

 

سفیر مذهب حق، پیش‌تاز جان‌بازان

که در طریق رضای خدای گشت قتیل

 

می الست

 

آن شب که سر پدر به دستت دادند

 جامى دگر از می الستت دادند

 

اى یاد تو دلشکستگان را مونس!

 از داغ غم پدر، شکستت دادند

آیینه

 

در نام رقیّه، فاطمه پنهان است

 از این دو یکى جان و یکى جانان است

 

در روى کبود این دو پیداست خدا

 آیینه، بزرگ و کوچکش یکسان است

غزال کوچک

 

یاد تو رقیّه! نور دل‌هاست هنوز

 من می‌روم و دلم در این جاست هنوز

 

آثار بزرگى، اى غزال کوچک!

 از قبر مقدّس تو پیداست هنوز

 

عطر محمّدى

اى عطر محمّدى ز بویت! برخیز

 بر دیدن زائران کویت برخیز

 

دیگر نبُوَد شمر و سنان و خولى

 سیلى نزند کسى به رویت برخیز

 

داغ لاله

 

اى داغ غمت لاله به باغ دل ما!

 نام تو، رقیّه جان! چراغ دل ما

 

دل‌سوختگان غم خود را دریاب

 بگذار تو مرهمى به داغ دل ما

چراغ

 

عجب چراغ شگفت آوری است نور حسین!

 که هر چه باد وزد، می‌شود فروزان‌تر

 

براى زینب کبرى از آن همه غم و درد

 ز داغ مرگ رقیّه نبود سوزانتر

 

کشتى عشق

 

وقتى که گناه، پشت بشکست از حر

 احسان حسین، نقش حر بست از حر

 

یک جلوه ز آقایى مولا این جاست

 حر راه از او گرفت و او دست از حر

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×