دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جاری‌ترین رودند در رگ‌های دنیا

این خانواده یوسفان بی بدیلند هر یک برای خویش خورشیدی جمیلند

جاری‌ترین رودند در رگ‌های دنیا بهتر بگویم صد هزاران رود نیلند

المثنای مصطفی هستی

جان عالم تصدق سرتان به فدای شما و مادرتان

تو امیری، امیر قلب منی این منم من همیشه نوکرتان

غزلخوانی باران

مثل اسفند دلم روی دلم بند نبود مدتی روی لبان همه لبخند نبود درد دوری ز پیمبر که خوشایند نبود و کسی مثل خداوند هنرمند نبود

 

دّر نجف چگونه عقیق یمن شده است؟

او کعبۀ سرودۀ هر انجمن شده است

او دلبر هزار اویس قرن شده است

 

او کلنا محمد آقای کربلاست

گاهی علی و فاطمه، گاهی حسن شده است

تو ماه رفتی، ماهپاره بازگردی

خونت بنا را بر کرامت می‌گذارد بر گردن شمشیر منت می‌گذارد

 

این جمله‌ها که گفته شد وقت وداعت بر دوش تو بار نبوت می‌گذارد

سرو رشیدم

قصد کردند که با تیغ پیمبرکش‌ها بدنت را همه جا مثل خبر پخش کنند

 

مگر ‌ای سرو رشیدم بدنت خیرات است که رسیدند تو را بین گذر پخش کنند

 

ستارۀ سحرم

سیاه گشته جهان پیش دیدۀ تر من کجایی ‌ای مه در بحر خون شناور من

 

ستارۀ سحرم، آفتاب صبح دمم غروب کرده به هنگام ظهر در بر من

پسر کـه رفت، پدر هم غریب می‌گردد

بهـار مـن، گل مـن، بـوستان پرپر من چه کرد با تو خزان پیش دیده تر من؟

محاسنم به کف دست بود و اشک به رخ نگـاه کـردم و دیـدم تـو رفتی از بر من

 

اگر که می‌روی آهسته‌تر برو پسرم

به همره تو رود روح من ز پیکر من سپردمت به خدا‌ی یگانه، گوهر من

اگر که می‌روی آهسته‌تر برو پسرم که هست پشت سر تو نگاه آخر من

تسبیـح دانـه دانـۀ سجـاده حسین

مـن کیستم؟ ولـی خداونــد، اکبرم سرتا قدم محمّد و زهرا و حیدرم

قـرآن روی سینۀ فـرزند فاطمه فرزند نور و واقعه و قدر و کوثرم

فرصتی شد بکشد بال در آغوش پدر

به لبش حرف عسل، صحبت احلیٰ دارد

دومین قاسم زهراست، تماشا دارد

 

در دلش آرزوی شیر شدن می‌جوشد

در رگ و ریشۀ  او خون حسن می‌جوشد

لبریز شد ز کنج لبم شهد این عسل

ای بادۀ وصال تو احلی من العسل

بشتاب ای عمو که بگیری مرا بغل

 

خوشحال باش، ازرق شامی شکست خورد

دیگر نمانده بین شجاعان کوفه یل

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×