دسترسی سریع به موضوعات اشعار
خواهری نیست اینجا کنارم
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
قرارست امشب جوادم بیاید
قرار است امشب شود طوس، مشهد
شود قبلهگاه غریبان مزارم
لااقل زینبی کنارت بود
تک و تنها چه کار خواهی کرد
همسرت کاش بی قرارت بود
چقدر خوب میشد آقاجان
لااقل زینبی کنارت بود
مرهم حریف زخم زبانها نمیشود
مرهم حریف زخم زبانها نمیشود
اصلاً جگر که سوخت مداوا نمیشود
گریه مکن بهانه به دست کسی مده
با گریههات هیچ مدارا نمیشود
خسته مکن گلوی خودت را برای آب
با آب گفتن تو کسی پا نمیشود
مسیحا
آن امـامی کـه دمش کـار مسیحـا میکرد
دست و پا می زد و خون بر جگر ما میکرد
دشـمن خانگیاش پشـت در بسته چرا؟
کف زنان، نعره کنان، ولوله بر پا میکرد
منتظـر بـود ملاقـات کنـد زهـرا را...
یاد مظلومی انسیۀ حورا میکرد