دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نفس‌های واپسین

شبی به عرش گره زد خدا زمینش را، سپرد دست زمین اسوۀ یقینش را 

سرود شعر سپیدی برای آمدنت، به دست عشق رها کرد سرزمینش را 

گذاشت آینه‌ای روبروی پیغمبر، کشید از دل وجان قد و قامتی محشر 

به جای خون به رگت آیه آیه قرآن ریخت، چکاند روی لبت صوت دلنشینش را 

 

کوچک‌ترین ستارۀ سرنیزه‌ها (به مناسبت شب هفتم محرم متبرک به نام حضرت علی‌اصغر علیه السلام)

مثل پرنده بال گشودی رها شدی

کوچک‌ترین ستارۀ سرنیزه‌ها شدی

 

بر روی دستِ باد، عزیز دل رباب!

مانند زلف‌های پریشان رها شدی

پدر قنوت گرفته تو را برای خدا

بگو که یک شبه مردی شدی برای خودت

و ایستادی امروز روی پای خودت

 

نشان بده به همه چه قیامتی هستی

و باز در پی اثبات ادعای خودت

در ذکر شهادت حضرت علی اصغر (ع)

بازم اندر مهد دل طفل جنون

دست از قنداقه می‌آرد برون

 

مادر طبع مرا از روی ذوق

خوش درآرد شیر، در پستان شوق

قدت شبیه قامت سقا شده، ببین!

چشمی که بسته‌ای به رخم وا نمی‌شود  یعنی عمو برای تو بابا نمی‌شود  ای مهربان خیمه، حرم را نگاه کن  عمه حریف گریۀ زن‌ها نمی‌شود   

مرگ در کامم عموجان از عسل شیرین‌تر است

این پسر در عرصۀ ایثار بر یاران سر است آنکه سرداران عالم را امام و سرور است

 

قاسم لب تشنه آن سرباز کوچک آن شهید قبله حاجات عشاق شکسته ساغر است

دریای عطش (بند چهارم)

ما لشگر عشقیم ولی دیر رسیدیم

ما گرچه جوانیم ولی پیر رسیدیم

 

بعد از اثر داغ کبودی به گل یاس

بعد از اثر قبضۀ شمشیر رسیدیم

 

بعد از غزل کوچۀ افروخته و در

بعد از تب حقّ و تب تکفیر رسیدیم

 

صّل علی حر!

سد کرده‌ای از کینه چرا راه مرا حر؟!

از جان من امروز چه می‌خواهی یا حر!

 

هر بار کسی آمد و پیکی ز بلا داشت

این بار چه آورده‌ای از معرکه، ها! حر!

 

در دست تو شمشیر نمی‌بینم انگار

بی اسب و سلاح آمده‌ای جانب ما، حر!

دریای عطش (بند دوم)

پر می‌زند از سمت زمین تا به هوا خون این رنگ دل‌آزار ِغروب است و یا خون؟

 

بر بال ملائک قلمِ سرخ کشیدند

بر قامتِ خورشید نوشتند تو را خون

دل دختر به پدر خوش باشد

آمدی گوشۀ ویران، چه عجب!

زده‌ای سر به یتیمان، چه عجب!

 

تو مپندار که مهمان منی

    به خدا خوبتر از جان منی

زهرای سه ساله

اینجا محیط سوز و اشک و آه و ناله است 

اینجا زیارتگاه زهرای سه ساله است

 

اینجا دمشقی‌ها گلی پژمرده دارند 

 در زیر گل مهمان سیلی خورده دارند

دختر قصه

تمام می‌شوم امشب در آخر قصه

بخواب بانوی احساس! دختر قصه!

 

یکی نبود و یکی بود و آن یکی هم رفت

یکی یکی همه رفتند از در قصه

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×