دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مگه چقدر جون داره یه دختر سه ساله؟

 

اتل متل، رسیدن

اون صورتای کبود،

آخ! بمیرم، پس چرا

رقیه توشون نبود؟

 

قرآن ناطق

بگـذار گـریـه، درد دلـم را  دوا کـنـد        چشمـم نـظـر  بـه قـافـلـۀ کـربـلا  کـنـد 

 

مـــاه مـحــــرم آمــده   تــا آفـتـاب هــــم         هــر بـامـــداد،  دیـده بـه انـدوه  وا کـنـد

بخوان به لحن حروف مقطعه امشب

در این غروب غریبی ببین کواکب را

به نیزه‌ها سر زخمیّ نجمِ ثاقب را

 

بخوان به لحن حروف مقطعه امشب

حدیث غربت زینب، بخوان مصائب را

یک کاسۀ طلایی و یک دست

 

یخچال آب سرد پر از یخ

لم داده بود کُنج خیابان

ره می‌سپرد تشنه و خسته

شاعر قدم زنان و پریشان

 

 

لالۀ پرپر

در چشم باد، لاله گل ِ پرپرش خوش است خورشید روز واقعه خاکسترش خوش است از باغ‌ها شنیده‌ام این را که عطرِ یاس گاهی نه پشتِ پنجره، لای درَش خوش است  

صورت به صورت آیه‌هایش را تلاوت کرد

پیچید دربین عبایش جسم اکبر را "یا ایها المزّمّل" ی عین پیمبر را

 

صورت به صورت آیه‌هایش را تلاوت کرد از بای بسم الله تا لبخند آخر را

ببین خواهر آمده...

باز این چه شورش است؟ مگر محشر آمده

خورشید سر برهنه به صحرا در آمده

 

 آتش به کام و زلف پریشان و سرخ روی

این آفتاب از افقی دیگر آمده

هرکه را گم کرده‌ای ای عشق در او جستجو کن

کیست این؟ آوای کوهستانی داوود با او

هرم صدها دشت با او، لطف صدها رود با او

 

هرکه را گم کرده‌ای ای عشق در او جستجو کن

شمس با او، قیس با او، نوح با او، هود با او

کوچۀ بی‌عاطفه

خنده بر پاره‌گریبانی‌مان می‌کردند

 خنده بر بی‌سر و سامانی‌مان می‌کردند

 

هرچه ما آیه و قرآن و دعا می‌خواندیم

بیشتر شک به مسلمانی‌مان می‌کردند

آنچه نکرده ست کسی

بغض مرا بار شتر می‌کنید

کولۀ عشق است که پر می‌کنید

  می‌روی آن گونه که طوفان کنی

آنچه نکرده‌ ست کسی آن کنی  

شمر تعزیه

غرق خون وقت صحنۀ آخر بین گودال داشت جان می‌داد با نفس‌های گرم و بی رمقش دل حضار را تکان می‌داد

رستخیز عام

حسی درون توست که دلگیر و مبهم است

اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است

 

شعر کتیبه دور سرم چرخ می‌زند

«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×