دسترسی سریع به موضوعات اشعار
تا گفتم السلام علیکم دلم شکست
پر زد دوباره مرغ دلم کربلایتان
پیچید در تمام وجودم صدایتان
یک کوه غصّه روی دلم مینشست تا
آغاز شد دوباره غم نینوایتان
روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
روزی که در جام شفق مل کرد خورشید
بر خشک چوب نیزهها گل کرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم
خورشید را بر نیزه؟ آری اینچنین است
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است
حسیـن، وجــه خـــداست
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
به هــرکــه مینگـرم در لباس احرامش
دلش به جانب کعبه است و رو به سوی خداست