دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
این قصه آب می‌خورد از چشم شور ماه

چـشــمـان خیـس علـقمـه، امـواج رود بـود آن روز رود، شـاهـد کشـف و شـهـود بـود

آن روز سـرخ، علـقـمه محـراب کـوفه شـد در دسـت ابـن ملـجـم مـیـدان، عـمــود بـود

 

همین سعادت ما بس که بی‌قرار توایم

خمار یک نظر از نرگس خمار توایم

به حال ما نظری کن که ما دچار توایم

 

عذرا تو کشد و موی تو هلاک کند

هلاک موی تو و کشتۀ عذار توایم

کاشکی شمر قصه من بودم...

پشت امواج آبی اروند، می‌فرستیم قاصدک‌ها را

خبری نیست درد دل داریم، بپذیرید نذری ما را

 

توی شعرم هنوز عاشوراست، ساعتش روی عصر خوابیده

مرد می‌خواهم اینکه بردارد، از بلندای نیزه سرها را

 

کاش نوکرت بودیم

کاش ما هم کبوترت بودیم آستان بوس محضرت بودیم

کاش با بال‌های خاکی مان لااقل سایه گسترت بودیم  

جدا ز روضه و ماتم نمی‌شوم هرگز

اگر چه مثل محّرم نمی‌شوم هرگز جدا ز روضه و ماتم نمی‌شوم هرگز

مرا ببخش، مرا چون که خوب می‌دانم که توبه کردم و آدم نمی‌شوم هرگز  

من خط به خط ز خواندن تو گریه می‌کنم

ای بخت من چو زلف پریشانی‌ات بلند

شد شام من ز جلوۀ طوفانی‌ات بلند

 

من خط به خط ز خواندن تو گریه می‌کنم

شد ناله‌ام ز صفحۀ پیشانی‌ات بلند

آخرین درس

بهترین روز من و شیرین‌ترین روز تو بود بهترین روز خدا روی زمین، روز تو بود

آسمان در بهت و حیرت بود با چشمان باز

دید غوغایی- ندیده این چنین- روز تو بود  

می‌دانی چرا؟

از زمین تا آسمان آه است؛ می‌دانی چرا؟

یک قیامت گریه در راه است؛ می‌دانی چرا؟

 

بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام

بر سر هر نیزه یک ماه است؛ می دانی چرا؟

کیست این سرو قد تشنه لب مشک به دوش؟

کیست این کز لب دیوار من آویخته زلف تاک­وش، شیشه به دست، از همه سو ریخته زلف

کیست این راز پریشانی من، در موهاش تکیه­‌گاه سر شوریدۀ من، بازوهاش

کیست این؟ عطر غزل می­‌وزد از پیرهنش ای صبا مرحمتی کن بشناسان به منش

انگار همین دیروز بود

خانۀ پیرزن ته کوچه

پشت یک تیر برق چوبی بود

پشت فریادهای گل کوچک

واقعاً روزهای خوبی بود

بیت بیت دفترم بوی کربلا گرفت

زیر نور ماهتاب، کاروان در التهاب آسمان به رنگ خون، کوفیان به رنگ خواب

یادگار مشک‌ها، صد پیاله تشنگی ابرهای سوخته، قصه گوی بخل آب

انگشتری سوم خاتم

 هنگام محرّم شد و هنگام عزا، های

برخیز و بخوان مرثیت کرببلا، های

 

پیراهن نیلی به تن تکیه بپوشان

درهای حسینیۀ دل را بگشا، های

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×