دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ترکیب تو، به تجزیۀ نیزه‌ها رسید

داغ تو از تنم جگری تازه می‌برد

خرمن زباغ تو شرری تازه می‌برد

 

آن آیه را نخواند لبم بی مناسبت

هر لحظۀ تو وحی‌تری تازه می‌برد

در درون شریانم زن طوفان­زادی است

از دم نیزه هزاران سر خونین طی شد

زیر هر حنجره یک خنجر خونین طی شد

 

در درون شریانم زن طوفان­زادی است

که صدش حادثۀ محشر خونین طی شد

ماهی تشنه در بغل داری

آسمان تشنه، اشک‌ها جاری

چشم‌ها شور و زخم‌ها کاری

 

در میان دو رود سرگردان

ماهی تشنه در بغل داری

رشید سایه فروش

نوشته‌اند سنان‌ها به تو امان ندهند

نوشته‌اند که ره را به تو نشان ندهند

 

نوشته‌اند به یک دیده بنگری همه را

نوشته‌اند دو روزن به آسمان ندهند

شهر پر از بوف کور شد

تصویر ماه را کسی از چاه می‌کشد

شب رو به کوفه می‌کند و آه می‌کشد

 

سمت وقوع فاجعه‌ای تازه پا گذاشت

مرد غریبه‌ای که به دروازه پا گذاشت

 

ماه ی‌ها

اسیر موج‌های سرکش تقدیر, ماهی‌ها

و می‌میرند! شایدزود, شاید دیر, ماهی‌ها

 

گروهی سایۀ امن خدا برنعش اقیانوس

گروهی در فریب فتنۀ تزویرماهی‌ها

دیدم که بوسه، بوسۀ مادر نمی‌شود

بی مشک آب گرچه لبت تر نمی‌شود

چیزی شبیه بادۀ کوثر نمی‌شود

 

بوسیدم از دو چشم به خون خفته‌ات ولی

دیدم که بوسه، بوسۀ مادر نمی‌شود

شعبۀ کوچۀ بنی هاشم

آمدی و شب سیاه من

عاقبت مثل روز روشن شد

همه دیدند من پدر دارم

روسیاهی نصیب دشمن شد

 

نماز خوف

نماز خوف

نه با تکبیره الاحرام

که با " آخ "

     آغاز می شود 

کوتاه سروده
غم آن دست ها را منتشر کن

دو دست مهربان آن سپیدار

کنار رود افتادند انگار

 

غم آن دست‌ها را منتشر کن

دو بیتی! دست روی دست مگذار

عباس من به نامۀ دشمن امان نداد

ماهم محل به رفعت هفت آسمان نداد

از راه نخل رفت و کسی را نشان نداد

 

او را امان رسید و امانم برید و رفت

عباس من به نامۀ دشمن امان نداد

تابلوی آزادی

باز در خاطره‌ها یاد تو، ای رهروِ عشق  شعلۀ سرکش آزادگی افروخته است 

یک جهان بر تو و بر همت و مردانگی‌ات  از سر شوق و طلب، دیده جان دوخته است   

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×