دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
احیاگر هزار مسیحا لب من است

اکنون که بر دهان تو بابا لب من است

اوج دعای امشب تو تا لب من است

 

با چوب بدحضور یزید لعین بگو

تولیت حریم لبت با لب من است

قیامت‌ها به پا کردی

از آن روزی که زلفت را به روی نی رها کردی

میان جان مشتاقان، قیامت ها به‌پا کردی

 

نمی‌دانم چه رازی بود بر لب‌های خونین‌ات؟

که نی‌های جهان را در هوایش نی‌نوا کردی

کوتاه سروده
ضریح ماه

آن خیمۀ بی عمود را برپا کرد

یادی ز لب سوختۀ سقا کرد

 

در علقمه رفته ست سکینه از هوش

انگار ضریح ماه را پیدا کرد

نی سواران

نوحه سازان امشبی را نینوا خوانی کنید

اندکی ما را بگریانید و بارانی کنید

 

امشب ما تا که طولانی شود، خورشید را

دست بسته پشت کوه قاف، زندانی کنید

قدیمی‌ترین مرثیۀ اباعبدالله (ع)
مقتل کنم تقاضا

باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا

آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا

 

آمد نسیم ِ سنبل با مشک و با قرنفُل

آورد نامهٔ گل باد صبا به صهبا

 

کهسار چون زمرّد نقطه زده ز بُسَّد

کز نعت او مُشَعبد حیران شده ست و شیدا

کوتاه سروده
هیات اباعبدالله

این دل شده هیأت اباعبدالله

آشفتۀ غربت اباعبدالله

 

یارب مچشان حرارت آتش را

بر زائر تربت اباعبدالله

این نیزه‌ها دهان ترا بوسه می‌زنند

آمد خیر حسین ز پا اوفتاده است

این حرف از دهان صبا اوفتاده است

 

بویت چه خوب می‌رسد از دور، گوییا

پیراهنت به دست صبا اوفتاده است

آن قدر ناله زدم از تهِ دل ای بابا

دیگر افتاده ز پا  فاطمۀ لشکر تو

 رو به قبله شده از دوری تو دختر تو

 

آن قدر ناله زدم از تهِ دل ای بابا

 تا شبی جانبِ ویرانه بیاید سر تو

 

 

بند نخست
ترکیب بند عاشورایی استاد مشفق کاشانی

از موج فتنه چشم جهان غیرت یم است وز تندباد حادثه پشت فلک خم است‏ صبح امید چون شب تاریک مظلم است

«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»

«باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است» 

رباعی ناصرالدین شاه دربارۀ امام حسین (ع)

عشق تو فزون ز ممکنات است حسین

خون از عطشت دل فرات است حسین

 

در عرصۀ کربلا به راه معشوق

کاری کرده که عقل مات است، حسین

کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود

نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود

شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود

 

نخستین اتّفاق تلخ‌تر از تلخ در عالم

که پشت عرش را خم کرد یک ظهر محرّم بود

حماسه

غروب بود، و افق حرف‌های گلگون داشت   ز تیر فاجعه، زینب دلی پر از خون داشت

غروب بود و غریبانه خیمه‌‏ها می‌‏سوخت   کرانه، چشم بدان حزن بیکران می‌‏دوخت  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×