دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جسم و جان

شد «مسلم بن عوسجه»، مردانه پیش صف

در راه شاه تشنه‌لبان، نقد جان به کف

 

مصحف برِ وصیّ نبی، خوانده بارها

صد ره به نهروان و به صفّین دریده صف

 

 

غلام سیاه رنگ

 

 

از لشگر امام، غلامی سیاه‌رنگ

خالِ سوادِ کشور هند و دیار زنگ

 

آمد به پیش آن شه و گردن نمود کج

درخواست کرد از شه لب‌تشنه، اذن جنگ

نعمت فردوس

 

آمد یکی غلامِ سیه‌‌چهرِ دل‌سپید

دل در برش ز شوق شهادت همی تپید

 

آزاد کرده بودش اندر ره خدا

چرخ سپید، چشم سیاهی چو او ندید

نامه‌های شوم

 

ای کوفیان! چه شد سخن بیعت حسین؟

و‌آن نامه‌ها و آرزوی خدمت حسین؟

 

ای قوم بی‌حیا! چه شد آن شوق و اشتیاق؟

آن جِدّ و جهد، در طلب حضرت حسین؟

مردان حق

آنان که در طریق وفایش، قدم زدند

پا بر سرِ کلاه کی و جام جم زدند

 

مردان حق که فانی مطلق به حق شدند

از عرصۀ حدوث، قَدم تا قِدم زدند

 

جام هلاهل

ای دل! فگار باش که ایّام ماتم است

ای جان! سیاه ‌پوش که ماه محرّم است

 

ای دیده! خون ببار دمادم که اهل دید

دانند آن دمی که غنیمت، همین دم است

 

کشتۀ سرشک

ای دیده! خون ببار که ماه محرّم است

نزد خدای، دیدۀ گریان مکرّم است

 

فرمود شاه دین که منم کشتۀ سرشک

بر زخم‌های شاه، سرشک تو، مرهم است

 

 

آشوب رستخیز

در شش جهت فتاده چه آشوب دیگر است؟

دیگر چه شورش است که در هفت کشور است؟

 

دیگر چه انقلاب که در نُه محیط چرخ؟

دیگر چه اضطراب که در چار گوهر است؟

 

 

آخرین وداع

گِرد حرم، طواف همی کرد چون خلیل

گسترده پر به زیر، پی شاه، جبرئیل

 

فارغ شد از طواف و چنین گفت با حرم

کای کعبۀ معظّم و ای خانۀ جلیل!

 

قاصد اشک

چون رو به سوی کعبۀ «بیت‌ الحرام» کرد

در خون دیده، کعبه و زمزم، مقام کرد

 

هر جا قدم نهاد، مصیبت پدید شد

هر جا گذر نمود، قیامت، قیام کرد

 

کعبۀ مقصود

باشد به سوی کعبۀ مقصود، روی ما

کآن‌ ‌جا برآید، آن‌ چه بُوَد آرزوی ما

 

ما را خیال یک سر مو نیست، غیر دوست

بر حال ما گواه بُوَد مو‌به‌موی ما

 

 

شمع طور

آن تیره‌شب که جمع پریشان، روان شدند

از ناله قدسیان، جرسِ کاروان شدند

 

هم حاملانِ عرش به زانو در‌آمدند

هم طایرانِ سدره برون‌ ز آشیان شدند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×