دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شفیع عاصیان

 

شمّه‌ای گویم من از میدان عشق گرم جان‌بازی چو شد سلطان عشق،

 

ناله‌ای از خیمه‌گه بشْنید شاه زآن سبب آمد به سوی خیمه‌گاه

مدهوش عطش

 

آن گرامی‌گوهر دریای عشق بود عطشان در دل صحرای عشق

 

آخرین دُردی‌کش بزم الست سرخوش از صهبای باقی، مستِ مست

مصحف

 

شاه دین را بود در درج خیام گوهری رخشنده، عبدالله نام

 

مهر خاصی بین این طفل و شه است کنیتش زین ‌رو ابوعبداللَّه است

حسن انتخاب

 

ای آفتابِ طالع و ای ماهِ در حجاب!

ای بَدرِ نور یافته در ظلّ آفتاب!

 

ای مهدِ شاعرانگیِ خاندانِ وحی!

ای مَنظر حُسینی! ای حُسن انتخاب!

غم‌نالۀ کاروان

 

غم‌ناله‌ی کاروانی، آید به سوی مدینه

صد سینه فریاد دارد، بغض گلوی مدینه

 

چون قلب داغ بیابان، از تشنگی، دجله می‌سوخت

در دل حدیث عطش داشت، یا گفت‌وگوی مدینه؟

سوغات

از من اگر پُرسی از چیست، باشد سیه‌ معجر من

بشْنو دهد پاسخ تو، موی سپیدِ سر من

 

صد شعله دارم به سینه، باشم خجل از مدینه

زآنان که بردم یکی نیست، از اکبر و اصغر من

 

پیغام ناله

به یثرب، کاروانی بی‌سپه‌سالار می‌آید

کز آهنگ درایش، ناله‌های زار می‌آید

 

چه پیغامی مگر زین کاروان آورده، پیک غم؟

که آوای مصیبت از در و دیوار می‌آید

 

رایحۀ پیراهن

 

گویند که دلدار به سوی وطن آید

آن جان برون‌رفته ز تن، در بدن آید

 

امروز نبی چشم به راه است، چو یعقوب

چون رایحه‌ی یوسفش از پیرهن آید

کاروان ‌اسرا

 

پریشان‌کاروانی از اسیری در وطن آید

سیه‌محمل جهازی چند با سوز و محن آید

 

به اشتر‌ها همه محمل سیه‌پوش است و چندین زن

سیه‌پوش و سیه‌روز از سفر، سوی وطن آید

مهمان و میزبان

مهمان رسیده، ای تن بی‌سر! برای تو

زینب ز شام آمده تا کربلای تو

 

یک میزبان و این همه مهمان به نیم شب

دشوار نیست، گر چه پذیرش برای تو

 

 

خطبه‌خوان ‌عشق

 

ای فروغت، چلچراغ محفلم، یک اربعین!

دولت وصل تو را من مایلم، یک اربعین

 

ای گل صد برگ زهرا! از شقایق‌ها بپرس

داغ هجرانت چه کرده با دلم، یک اربعین

سوزن مژگان

 

دارم هوس که با تو دمی گفت‌وگو کنم

تا سرگذشتِ خود، همه را مو‌به‌مو کنم

 

نگْذاشتند تا که کنم دفن، پیکرت

وز آب دیده، جسم تو را شست‌و‌شو کنم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×